حال و هوا سایت شد.

 

سلام دوستان عزیز

اگر دوست داشتید به سایت جدید ما سر بزنید و نظر خودتون رو به ما بگید.

یا علی

 

www.halhava.ir

 

 

17 مرداد

 

لذت پدر شدن

محمد رضا

 

اینجا معلولان در اولویت استخدام هستند | محله نابينايان

 

سلام

بدون هیچ توضیح اضافه ای ازتون میخوام تا مطلب زیر رو بخونید و نظرتونم بدید

حالا که این وبلاگ عمومی هست دوست دارم همه نظرشون را بدهند .

 

کد خبر :2033243717376059557 تاریخ :دوشنبه 5 مرداد 1394
اینجا معلولان در اولویت استخدام هستند

کارگاه تعاونی «فتح جم» یک کارگاه قدیمی تولید لباس کار است که تقریبا تمام کارکنانش معلول هستند. سری به این کارگاه زدیم تا از حال و هوای این کارگاه و افراد

مشغول در آن سر در بیاوریم. 

یک زیر زمین تنگ و باریک پر از پارچه های تیره و نخ هایی که به در و دیوار آویزان شده اند و هوایی آنقدر گرفته که مجبوری برای آنکه حالت جا بیاید چند نفس عمیق

بکشی تا شاید از این هوای کهنه به ریه هایت برسد. صبح رسیده ایم و بچه ها سخت مشغول کارند کمتر کسی با کسی حرف می زند. سرها همه پایین است و صدای چرخ های خیاطی

همه جا را پر کرده است. عده ای هم که راه می روند نگاهی به ما می کنند و به حضور چند غریبه بین شان واکنش نشان می دهند. نگاهم را تیز می کنم و به دست ها، پاها،

چشم ها و حتی نگاه هایشان خیره می شوم معلولیت هایشان را حدس می زنم و وقتی نگاه هایمان به هم گره می خورد نگاهم را می دزدم که به کسی برنخورد. کارکردن در این

کارگاه کوچک یک اولویت عجیب برای استخدام دارد: «معلولیت» یعنی باید معلول باشی تا بتوانی در این کارگاه استخدام شوی!

برای سر زدن به این کارگاه با «اصغر شیرزادی» رئیس هیئت مدیره انجمن تخصصی معلولین همراه شدیم تا او برایمان از این کارگاه و مشکلات معلولین بگوید.

استفاده از معلولین نمادین و شعاری شده است!

آقای شیرزادی وقتی با عصا وارد کارگاه می شود می فهمیم که خودش هم از ناحیه پا معلولیت دارد. شاید همین موضوع است که خیلی از معلولین مشغول در این کارگاه با

او احساس راحتی بیشتری دارند. وقتی از او درباره اشتغال معلولین می پرسیم حرفهای مهمی برای گفتن دارد: «قانونی وجود دارد که می گوید کلیه دستگاه های دولتی موظفند

۳ درصد شاغل معلول جذب کنند که تقریبا همه دستگاه ها طفره رفتند. اگرهم معلولین جایی مشغول به کار هستند به صورت نمادین هستند. من به شما می گویم اگر این قانون

اجرا هم شود دردی از معلولین دوا نمی شود. مگر سال گذشته چند نفر استخدام دولتی شدند که سه درصد از آن مشکلات کاری معلولین را حل کنند. دولت باید قوانینی حمایتی

وضع کند تا از بنگاه ها و انجمن های معلولین حمایت شود. یعنی معلولین دورهم جمع شوند و باهم یک کاری را تشکیل دهند تا فعالیت هایشان به صورت گسترده و وسیع باشد.»

اگر مجبور شویم آدم سالم می آوریم

بیشتر افراد شاغل در این کارگاه معلول هستند مگر افرادی که شغل شان طوری باشد که آدم های معلول نتوانند آن را انجام دهند. مثل اتو کردن لباس ها که به قول آقای

شیرزادی برای معلولین مناسب نیست چون زود خسته می شوند و ممکن است برایشان خطر داشته باشد واگرنه اولویت کار در اینجا معلولین هستند و اگر آدم سالمی وارد شود

از روی ناچاری است. آقای «محمد احتشامی» مسئول کارگاه می گوید اینجا حقوق ها براساس تعداد کارهای انجام شده محاسبه می شود. برای همین حقوق ها متفاوت است. برنامه

اینجا هم اینطور تنظیم شده که بسیاری از شاغلین پارچه های برش خورده را به خانه می برند و در خانه کارهایشان را انجام می دهند و فقط هرچند وقت یکبار برای بده

بستان های کاری سر می زنند. این کار به نفع خودشان هم شده، هم از سختی های رفت و برگشت راحت شدند هم در محیط خانه می توانند با آرامش کارشان را انجام بدهند

و این موضوع روی حقوقشان هم تاثیر بسیار مثبتی داشته است. مخصوصا کسانی که به علت معلولیت رفت و آمد برایشان دشوار است.

ماهیانه ۱۵ هزارلباس تولید می کنیم

همین کارگاه کوچک و نقلی با آدمهای پر تلاشش رقیب سرسختی برای هم صنف هایش است. آقای احتشامی می گوید: «این بچه ها اگر در کارشان اول نباشند که هستند بی شک

جز بهترین ها هستند چون کارهایشان را حتی از آدم های سالم دقیق تر انجام می دهند. ما بارها به آنها گفته ایم که هیچ وقت معلولیت را فدای کیفیت نمی کنیم و اگر

آنها می خواهند که کارشان رونق داشته باشد باید برای بهترین کیفیت تلاش کنند.» به همین خاطر وقتی لیست مشتریان را می خواهیم حدود هفتاد هشتاد اسم روبرویمان

می گذارند و می فهمیم از این مجموعه کوچک و با دستهای پرتلاش این بچه ها ماهیانه ۱۵ هزار دست لباس کار تولید می شود. حالا بسیاری از مجموعه های بزرگ مانند راه

آهن جمهوری اسلامی، شرکت های بزرگ خودروسازی و پتروشیمی لباس کارهایشان را از اینجا تهیه می کنند و آنقدر کار این بچه ها خوب است که حالا آنها هستند که مشتریان

را انتخاب می کنند.

از کارم خوشم می آید

یکی از بچه های مهربان و زحمتکش این کارگاه سهیل است. سهیل متولد ۱۳۶۵ است و سندرم داون دارد. به گفته آقای شیرزادی سهیل پیش از آنکه وارد کارگاه شود در خانه

بیش فعالی داشته که حتی موجب آزار همسایه ها هم بوده مثلا یک بار داخل ماشین یکی از همسایه ها شلنگ آب انداخته و تمام ماشین را پرآب کرده است. حالا سهیل در

بخش برشکاری این مجموعه مشغول کار است. کارش را خیلی تمیز و با دقت انجام می دهد و همه از او راضی هستند. سهیل ماهی حدود ۴۵۰ هزارتومان دارد و وقتی از او می

پرسم با در آمدش چه کار می کند با همان صدای خاص خودش می گوید: «من فقط هربار ۳ تا ۵ هزارتومانی بر می دارم و بقیه را به مادرم می دهم تا توی بانک برایم پس

انداز کند.» وقتی از سهیل می پرسم کارش را دوست دارد یا نه؛ با لبخند رضایتی می گوید: «خیلی از اینجا راضیم. از کارم خوشم میاد. از آقای احتشامی هم خیلی راضیم.

خیلی خوش اخلاقه.» سهیل صبح ها به این کارگاه می آید و ساعت حدود ۶ از اینجا خودش به خانه می رود. سهیل ماهیانه از بهزیستی فقط ۵۰ هزارتومان مستمری می گیرد.

دوست دارم پس انداز کنم، نمی شود!

آقا فرزاد، قدیمی ترین کارگر این مجموعه است که از ناحیه دست معلول است. او دوتا بچه دارد و وقتی درباره معلولیت بچه ها می پرسیم می گوید فقط یکی از بچه ها

یک پایش مقداری مشکل دارد. حقوق قدیمی ترین فرد این کارگاه بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان است. آقا فرزاد هر روز مسیر طولانی را از افسریه با ماشینش می آید. به

خاطر معلولیت مشکل گواهینامه دارد ولی سر راه مسافر هم سوار می کند تا خرج زندگی یک جورهایی تامین شود. آدمهای اینجا انگار هیچ آرزو و حرفی ندارند وقتی از آرزوهایشان

می پرسم همه می خندند و چیزی نمی گویند وقتی از ناصر ۲۹ ساله می پرسم چه آرزویی دارد با شرمی سرش را پایین می اندازد و می گوید الان نمی تواند جواب دهد چون

باید فکر کند.

ناصر چند معلولیتی است و ۴ سال است در این کارگاه کار می کند این معلولیت را از راه رفتن و حرکت دستهایش می توانید ببینید. حقوق ناصر حدود ۴۰۰ هزار تومان است

که ۹۳ هزارتومان آن خرج بیمه می شود. می گوید دلش می خواهد پس انداز کند اما نمی شود. آقای شیرزادی می گوید خانواده ناصر از اینکه او اینجاست خیلی خوشحالند

چون پیش از این ناصر وقتی توی کوچه می رفته اراذل و اوباش از معلولیت و سادگی اش سوء استفاده می کردند و از طریق او اجناس ممنوعه و غیرقانونی را جابه جا می

کردند. اما حالا از او و استعدادش در این کارگاه در جهت مثبت استفاده می شود و کارکردن او در این مجموعه از یک ناهنجاری جلوگیری کرده است.

از نامه بازی خسته شدیم

پروین از بچه های بهزیستی است که متولد ۴۵ است. زنی که از بچگی در پرورشگاه بزرگ شده و از ۱۸ سالگی روی پای خودش ایستاده است. معلولیت پروین از ناحیه پا است.

وقتی بالای سرش می رویم رادیو گوش می کند. او ۱۵ سال است خیاطی می کند و زندگی اش را با حقوق ماهیانه ۷۰۰ تا ۹۰۰ هزار تومان می گذراند و ماهیانه خودش پول بیمه

می دهد. وقتی از او می خواهیم که درباره مشکلاتش بگوید یک جمله می شنویم: «این همه گفتم به کجا رسید که این بار برسه؟» دلش از بهزیستی و خدماتی که باید بدهند

و نمی دهند پر است. بارها برای حل مشکلاتش به این در و آن در زده اما از نامه بازی های اداری خسته شده و حالا تصمیم گرفته بیمه اش را خودش پرداخت کند. چون دیگر

حوصله این رفت و آمدها را ندارد.

بغل دستی پروین ناشنواست و نمی توانیم با او حرف بزنیم و فقط نگاهمان می کند. آخر کار هم پروین با ما شرط می بندد که سال بعد هم اینجا بیاییم همین وضعیت ادامه

دارد و صدای آنها به جایی نمی رسد.

ما بیشتر کمک معنوی می خواهیم تا مادی

این کارگاه کوچک اجاره ای زندگی این بچه های معلول را می چرخاند. کارگاهی که آقای شیرزادی می گوید به جای آنکه حمایت شود بارها پلمپ شده و در آخر هم هزینه سنگینی

برای تغییر کاربری گرفته اند چون معتقدند کاربری اینجا انبار است و نباید تبدیل به چنین جایی شود. آقای شیرزادی رئیس انجمن معلولین درباره این موضوع می گوید:

«حداقل کمک نمی کنند، مانع تراشی نکنند. بگویند تا زمانی که معلولین در اینجا کار می کنند این کارگاه برای شما باشد. ما بچه ها را نمی توانیم به راحتی جابه

جا کنیم و هرجایی برویم. چون معلول هستند ممکن است اگر محل مناسب نباشد زمین بخورند و به هزار مشکل دچار شوند. شهرداری بودجه زیادی صرف گرم خانه ها و کارتن

خواب ها می کند. بهتر نیست یک مقداری از این بودجه هم صرف معلولین شود تا پیشگیری از معضلات جامعه شود. چون متاسفانه بزهکاران از معلولین سوء استفاده می کنند

و ممکن است هزاران مشکل برای این بچه ها به وجود بیاید که اگر جذب کار شوند به جایش به یک فرد مفید برای خانواده و جامعه تبدیل می شوند. الان بهزیستی کلی املاک

بلا استفاده دارد. یعنی این امکان وجود ندارد که این املاک برای اشتغال زایی معلولین صرف شود که حداقل مشکل مکان نداشته باشند؟ باور کنید جامعه معلولین بیشتر

از آنکه حمایت مالی بخواهد حمایت معنوی می خواهد. ما قانونش را داریم ولی دستگاههای اجرایی متاسفانه به آن عمل نمی کنند.» ( مجله مهر )

منبع: محله نابینایان

 

 

از 8 شوال بیشتر بدانید.

 

سلام

امروز برای شیعه روز بسیار تلخ و دردناکیست.

8 شوال یادآور جنایت نامسلمانان و نامردمانی چون وهابیت ملعون و به تعبیر رسول خدا صل الله علیه وآله وسلم دشمنان خدا است؛ امروز سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام است. ما این حادثه ی دردناک را ابتدا به حضرت ولی عصر عج الله تعالي فرجه الشریف و بعد هم به همه ی محبان و شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام تسلیت عرض میکنیم.

وهابیت ملعون سعی کرد با تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام به نوعی ایشان را نزد شیعیان کوچک نشان دهد. اما از آنجایی که عزت نزد خداوند است و به هر کس بخواهد عزت را عطا میکند قبور ائمه بقیع علیه السلام در قلب کسانیست که ولایتایشان را به عنوان امام و پیشوای به حق برگزیده اند.

درود خدا و همه ی فرشتگان بر ائمه بقیع علیهم صلوات الله

بیشک وهابیت ملعون امروز هم سعی کرده با شبهه افکنی در دین مقدس اسلام جوانان را از دین جدا کند از شبهه افکندن در توسل و زیارات تا ولایت و جانشینی بر حق علی علیه السلام

آری! امروز وظیفه ی هر مؤمن و مسلمانیست تا با استقامت در دین شبهه افکنان در دین را خوار و ذلیل نشان دهد. و با استعانت از خدای متعال سد و دژی محکم باشد در مقابل این نامسلمانان

امروز همین تفکر سخیف باعث شد تا آل سعود به جنگ علیه مردم مظلوم یمن بپردازد و با به راه انداختن جنگ نشان دهد غیر از خودشان همه کافرند و باید کشته شوند

اما نه تنها به این هدف تا به حال نرسیدند بلکه خودشان امروز گرفتار خشم ملتهای مسلمانی شده اند که بیرون آمدن از باتلاق یمن برایشان سخت است.

امروز یمن و ملت مظلومش کاووسی برای سران خائن آل سعود است؛ و امروز شیعه ی یمنی و بحرینی با ذکر یا نصارات الحسین مقابل اینان ایستاده است امروز عراق و بحرین نیز با مدد از نام امیر المؤمنین در مقابل داعش ایستاده است و امروز مدافعان حرم با ذکر یا زهرا در سوریه مقابل داعش و داعشیان ایستاده است. درود خدا بر رزمندگانی که جانانه در مقابل این خائنین به دین میجنگند چه آنانی که در صحنه ی نبرد نظامی هستند و چه آنانی که با جنگ نرم آنان در صحنه های مختلف مقابله می کنند. .

 پس   بر ماست تا دشمن اهل بیت را بشناسیم و در مقابلش با ارائه ی صحیح مطالب دین جلوی این شبهه افکنیها را بگیریم.

 

 

 

ادامه نوشته

رمضان 94

 

سلام

حال نوشتن نیست فقط آمدم بگم التماس دعا

 

منم میتونم

 

سلام

 

حدود 31 روز تا عید مانده است.

 

و این یعنی اینکه سال 92 هم دارد تمام میشود.

 

شاید بتوانم بگویم این روزها اکثر خانواده ها

 

هر کدام کم و زیاد در تکاپوی نو کردن خانه ی شان هستند. 

 

یکی آماده ی رفتن به خانه ی نویی که با  قسط و وام خریداری کرده است میشود .

 

یکی هم با شست و شوی فرشها و موکتها به اصطلاح طرحی جدید برای خانه اش میریزد.

 

اکثر خانواده ها دوست دارند هم زمان که سال نو میشود؛  محل لوازم خانه را تغییر دهند.

 

چون از یک نواختی بیزارند ... بسیار هم به نظر من که خوب است .

 

خدا کند دلمان را هم از غبارها دور نگه داریم .

 

من اگر ریا نباشد به مادرم کمک کردم

 

میروم بالای چهار پایه و پرده ها را باز میکنم فرشهایی که قرار است شسته شود جمع میکنم

 

خودم از این کارها با همه ی سختیش خوشم میاد. چون مطمئنم جدا از ثوابش که خدا کند

 

منتی سر مادر نگذاریم تا نصیب ما هم شود

 

اما به مرد بودنم و به آینده ی پیش رویم کمک میکند .

 

به نظر من یک مرد خوب اون وقت میتونه مرد باشه که داخل خانه ی پدر و مادرش بیاموزد آنچه را که مهم است .

 

من اهل نصیحت کردن نیستم اما فقط به بعضی از پسرهای همنوعم یک توصیه دارم

 

تا میتوانید یاد بگیرید که اگر از همین حالا نخواهید چیزی را یاد بگیرید

 

مخصوصاً کارهای خانه را در سنین بالاتر اصلاً نمیتوانید و به قولی حوصله اش را نیز نخواهید داشت  که یاد بگیرید .

 

من از اینکه بتوانم انسان مفیدی باشم خوشحال میشوم.

 

یعنی در کاری که از من بر میاد و کوتاهی نکنم آن وقت احساس غرور میکنم .

 

و اعتماد به نفس عجیبی بهم دست میدهد .

 

خیلی تعریف کردم نه ؟

 

 

 

عشق الکی

 

سلام

 

و این عشق عجب بهانه ای شده برای برخیها!

 

برخیها که عشق را بهانه ای برای انجام برخی کارها میکنند. 

 

گاهی که به سراغ این آدمها میروی و میپرسی که فلانی چرا فلان عمل ناپسند را انجام میدهی؟ 

 

باورش اینست که ای بابا یک شب که هزار شب نمیشه. 

 

و این میشود یک مسئله ی بسیار عمیق که امروز با آن مواجهیم. 

 

فکر کنم دیروز در تقویم غرب روز والنتاین بود. روزی که میگویند روز عشاق است.

 

به قول یکی از دوستانمان روز عشاق جوجه فنچهاست. 

 

خوب, جایی درباره ی مبنای این روز میخوندم که لپ مطلبش به من گفت: 

 

هیچ مبنای مشخصی برای این روز نیست. یعنی اینکه یک کشیش به نام «والنتاین»  

 

در زمان ساسانی میاد و برخلاف دستور پادشاه که ازدواج را رسماً منع میکند چون معتقد است جنگجو نباید دل به کسی ببندد. 

 

لذا این کشیش میآید و کار دیگری میکند سربازانی که دخترانی را دوست داشتند عقد آنها را جاری میکرد.

 

بد این طرف به زندان میرود و عاشق دختر زندانبان میشود و بعد هم کشته میشود.

 

در تاریخ این فرد به نام شهید راه عشق نامیده میشود.

 

این افسانه است در کتب مسیحیت این و چندین افسانه ی دیگر راهی شده

 

برای برقراری این روز به نام والنتاین

 

خوب غرب کاری که میکند اینست که خانواده را قبول ندارد.

 

پس میآید میگوید دختران و پسران مجرد بیایید یک روز را با هم باشید

 

اشکالی هم ندارد اصلاً عشق را بدون هیچ مفهومی تجربه کنید. خیلی مناسب است.

 

اما واقعاً اگر عاقلانه نگاه کنیم

 

آیا میشود عشق را بدون علاقه ای تجربه کرد؟ 

 

آیا اگر قرار باشد عشقی پایدار باشد

 

نباید یک مبنایی داشته باشد؟

 

آیا عشقهای امروزی روحیه ها را خراب نکرده است؟ 

 

خوب چرا ما سطحینگر شدیم؟ چرا جوونهای امروز ما کورکورانه راهی را میروند که

 

بعدها صدمه به روحشان میزند ؟

 

آیا نمیشود عشقهای بزرگ را انتخاب کرد؟ و به آن رسید؟ 

 

آیا امروز نمیشود به جای جوگیر شدن در مسائلی که  بعدها ممکن است روحمان را دچار آشفتگی کند

 

به فکر چیزهای بهتری باشیم ؟ 

 

اگر بخواهم درباره ی این موضوع حرف بزنم مثنوی 70 من کاغذ میشود.

 

اما در ادامه اگر دوست داشتید تاریخچه ی روز ایرانی عشق را بخوانید

 

خودم این را بیشتر پسندیدم امیدوارم مقبول شما نیز باشد. 

 

 

 

 

ادامه نوشته

من وقت ندارم.

 

سلام

 

این جمله را در طول روز یا هفته زیاد به کار میبریم.

 

«من وقت ندارم یا وقت نکردم«. 

 

ما هر روز بنا بر شرایطی که هر کدام داریم

 

ممکن است کار  زیادی داشته باشیم. 

 

و اصطلاحاً این مواقع است که میگوییم [من وقت ندارم].

 

خودم به این فکر میکردم واقعاً وقتی میگم وقت ندارم یا وقت نکردم

 

آیا واقعاً وقت ندارم یا سهل انگارم خودم نمیتوانم وقتم را تنظیم کنم.

 

گاهی فکر و وقتم را سر چیزهایی میگذارم که بعد از یک مدتی میگویم «ای بابا دیدی بیخودی وقتم گذشت»؟

 

به خودم میگم گاهی اون طور که باید هنوز از جوونیم استفاده ی درستی نکردم.

 

به خودم میگم: منتظر هستم تا یه کسی بیاد منو به سمت جلو هول بده یعنی:

 

بتونه بهم کمک کنه برای ادامه ی راهی که باید درست طی کنم.

 

به کسی جسارت نمیکنم ولی گاهی به یه کسی کاری را میسپرم که برام انجام بده

 

بعد که ازش میپرسم فلانی چی شد؟ قسم میخوره میگه وقت نکردم.

 

من قبول دارم این روزها همه یه جورایی گرفتار هستند

 

اما باز میگم اگه وقتمونو تنظیم کنیم

 

به همه کاری میرسیم

 

الآن چند وقتیه پلایرم دادم جایی درست کنه

 

بعد از یه هفته رفتم سراغ اون بنده خدا

 

میگم چی شد؟ میگه فلانی اصلاً وقت نکردم.

 

عصبانی میشم ولی هیچی نمیگم میرم ولی همش تو فکرم آخه چرا

 

وقتی یه کاری بهمون محول میشه چرا دنبالشو نمیگیریم

 

که بعد بگیم وقت نکردم؟

 

این قدر از این چیزها برام پیش میاد این یکیش بود.

 

بگید چکار کنم؟

 

 

 

 

غذای اعیانی

 

سلام

 

برخی از ما یا شاید همه ی

 

آنهایی که حد اقل اینجا را میخوانند

 

نسبت به این غذایی که میخواهم درباره اش

 

چیزی بنویسم اتفاق نظر دارند

 

که ماده ی مفیدیست

 

از خانواده ی گوشتها. 

 

بله, دل و قلوه

 

گوشتی که از شکم گوسفند است .

 

و حد اقل در میان اطرافیانم

 

میدانم که برای این قسمت از بدن گوسفند سر و دست میشکنند.

 

خوب, با این گرانیها اگر کسی توان خریدش را دارد که

 

خدا را شکر؛ اما

 

در جامعه مردمی هم هستند که اصلاً رنگ این طور غذاها را هم نمیبینند.

 

و بدا به حال آنانی که فقط به فکر سلامتی خود هستند.

 

و آنچه که خود میپسندند برای دیگران نمیپسندند.

 

...

من از یک بنده ی خدایی شنیدم که میگفت:

 

یکی از اقوام ما صبح به صبح روزی باید 50000 توماناز این جگر و مخلفاتش بخورد

 

وضع خوبی دارند فروشگاه بزرگ در یکی از خیابانهای قم

 

که تبلیغات گسترده ای هم دارد.

 

 

به هر حال

 

این ماده ی غذایی گران اگرچه

 

در ظاهر خوشمزه به نظر میرسد اما

 

برای آنانی که بیماریهای کلیوی دارند مضر است.

 

در ادامه به ارزش غذایی جگر و قلوه اشاره ای

 

کوتاه میشود؛ که به نظرم برای همه دانستنش بد نیست

 

من خودم چیزهایی دانستم که شاید تا کنون به مضراتش پی نبرده بودم.

 

 

ادامه نوشته

چیزی که عوض دارد گله ندارد.

 

 

سلام .

 

حکایت ما آدمها حکایت جالبیست.

 

گاهی به این ضرب المثل خیلی فکر میکنم.

 

«چیزی که عوض دارد گله ندارد».

 

شده حکایت برخی آدمها  که راحت با عملشان دنبال نتیجه ای متفاوت میگردند.

 

دیشب قصه ی آوای باران تمام شد.

 

درسته که باران به پدرش رسید.

 

اما میگن عاقبت شر به خودش برمیگردد.

 

برخی فکر میکنند اگر در زندگی این و آن دخالتی کنند

 

به خودشان ضرری نمیرسد.

 

در حالی که با یک ورق زدن ساده در زندگی اینها متوجه برخی ناملایماتشان میشوی.

 

البته من خودم خوشحال نمیشم. و فکر هم میکنم جای خوشحالی هم ندارد.

 

اما روزگار همین است. ظلم کنی ظلم میبینی.

 

من دیدم آدمهایی که فکر میکنن دنیا به نفع آنهاست.

 

یعنی با ناحق کردن حقی اتفاقی برایشان نمیافتد.

 

اما .......

 

بگذریم. .... من از همه ی آنانی که ممکن است

 

تا به حال موجب رنجش آنها شده ام نیز حلالیت میطلبم.

 

خصوصاً از پدر و مادرم و آنهایی که من را با هر نام و نشانی میشناسند.

 

دوستان برای این پست هم نظرات نیازی به تأیید ندارد.

 

 

 

 

این خوشحالی رو دوست ندارم.

سلام

 

من دوست دارم آدم زرنگی باشم.

 

اینقدر زرنگ, که بتونم خودمو به اون آدمهایی

 

که چشم دیدن من رو ندارند بشناسونم.

 

راستش بعضی اوقات یه چیزهایی آدمو ناراحت میکنه.

 

اینکه آدمهایی رو دور و بر خودت میبینی

 

که همش به دنبال اینن که یه نقطه ضعف ازت ببینن

 

و خوشحال بشن. و برن برای بقیه تعریف کنند.

 

پ ن نمیخوام بگم صله ی رحم بده  

 

این را میدونم که این صله ی رحم باعث افزایش روزی میشه.

 

اما گاهی اوقات آدمهایی تو زندگیت میخواهند بیایند

 

که فقط به دنبال اینن که آیا تو الآن وضعت خوبه

 

کم و کثری در زندگیت نداری؟ 

 

پ ن2, از آدمهای زرنگ خودساخته خوشم میاد

 

ولی نه اینایی که فکر میکنن با خوشحالیشون از مشکلات من یه چیزی گیرشون میاد.

 

ناگه زندگی خودشون رو ببینی میفهمی آنها چه مشکلاتی خودشون دارند؟

 

وقتی مشکلات اونها رو میشنوم اصلاً خوشحال نمیشم

 

براشون هم دعا میکنم.

 

پن3, شما هم برای رفع گرفتاری این آدمها دعا کنید.

 

  

فهم من

سلام

 

دیشب ساعتهای 7  7/30 بود

 

قرآن میخوندم .

 

هم میخوندم هم حفظ میکردم.

 

به این آیه رسیدم.

 

» و سزاوار نیست که همه ی مؤمنین رهسپار جهاد شوند.

 

اما چرا از هر فرقه ای از آنان گروهی رهسپار نشوند که دینپژوهی کنند

 

و چون به نزد قومشان بازگشتند ایشان را هشدار دهند تا تقوا پیشه کنند».

 

سوره ی توبه آیه 122 

 

معنای این آیه درواقع اینست که

 

باید طلبه ی علوم دینی بیشتر شود

 

نه تنها بیشتر؛ بلکه پر از جوابهای باشد برای سؤالاتی که امروز

 

جوونها دارند.

 

امروز شبهات زیاد شده خیلیها به دنبال عرفانهای کاذب میروند.

 

به قول آقای قرائتی

 

در هر خانواده ای یکی رو برای طلبه شدن آماده کنید.

 

اما میخواهم چیز دیگری بگویم که ذهن من را مشغول کرد.

 

بحث و استدلال پیرامون هر موضوعی نیاز به مطالعه و تحقیق دارد.

 

امروز هرکس بخواهد عالم شود دقت کنید عالم؛

 

باید زیاد بخواند و شب ها و روزهای عمرش را به مطالعه بگذراند.

 

گاهی خودم حدیث یا آیه ای از قرآن رو میخونم.

 

میگن: تدبر در این آیات و احادیث باعث رشد انسان میشه.

 

شاید فهمیدن برخی حرفها نیاز به خواندن کلی کتاب نباشه

 

فقط فکر در یه موضوعی میتونه به ما کمک کند تا ما رشد کنیم.

 

گاهی فکر میکنم اگر من یه چیزی میدونم که اگه دوستم هم بدونه

 

و اون حرف براش مفید هست چرا بهش نگم؟ 

 

اونچه من از خوبی میفهمم به او هم بگم .

 

گاهی با کسانی هستی که میبینی اونها نیاز به روحیه دارند

 

پس خوبه ما اگه یک حرف خوبی رو که میدونیم مفید هست

 

به هرکس که میدونیم احتیاج داره بهش بگیم.

 

ما اگه مسلمونیم پس باید برای رشد همدیگر هم تلاش کنیم

 

به سهم خودمون بیشتر هم نه,

 

  

پ ن

 

این مطلب ما خیلی عجله ای نوشته شد.

 

اگر اشکالی دارد ببخشید.

 

 

 

 

حفظ آبرو

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

سلام

 

گاهی به خودم غره میشوم .

 

اینکه نمازم را اول وقت میخوانم دیگر همه چیز درست است .

 

البته که نماز اول وقت صفایی دارد که

 

جز بزرگان ما نمیتوانند به حقیقت نماز پی ببرند .

 

اما اگر کمی دقت کنم .. باید ببینم اگر میخواهم نمازم

 

نزد خدا قبول باشد باید به چیزهای دیگری نیز فکر کنم

 

مثل رعایت حلال و حرام خدا, مثل رعایت حق الناس, مثل دروغ نگفتن, و ....

 

اما با یک مرور در نت به حدیثی از پیامبر مهربانیها رسیدم

 

که میفرمایند : مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ اَلبَتَّةَ
هرکس آبروی مؤمنی را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود.

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال)


 

بعد با خودم گفتم: ببین این حفظ آبرو چه قدر مهم است که خدا به کسی که

 

آبروی مؤمنی را نگه دارد وعده ی بهشت داده .

 

گفتم: خدایا شاید در طول زندگیم کسانی بوده اند که به من زیانهایی رسانده باشند

 

با کلمات, و با رفتار,

 

خیلی اوقات شیطان چنان در من اثر میگذارد که میخواهم همه کاری بکنم که دلم خنک شود

 

از اینکه آبروی آن فرد را برده ام .

 

کمکم کن هیچ وقت آبروی کسی را نبرم

 

و با رفتارم به او ثابت کنم که خطایی کرده و باید از خود تو عذر بخواهد

 

 

به نظر من آن چیزی که باعث رشد انسان میشود

 

حفظ همین آبروست .

 

وقتی در ازدواج زوجین به جای دعواهای بیجهت

 

نسبت به یکدیگر احترام قائل باشند

 

وقتی همسری با وجود همه مشکلات در زندگی, اما آبروی همسرش را نگه دارد

 

آن وقت زندگی بر آنها شیرین میشود .

 

 

ما خوشبخترین خانواده ی دنیا هستیم .

 

 

سلام

 

این مطلب برای هرکسی میتواند پیامهای زیادی را داشته باشد .

 

با تعریف ناقص من نظر خود را بگویید .

 

در ادامه ی مطلب .

 

 

ادامه نوشته

زمستان

سلام

 

برف, زمستان, زیبایی, سرمای سخت,

 

همه ی اینها نشانه ی یک فصل آخر سال است .

 

با اینکه آدم سرمایی هستم و لحظه ای سرما برایم سخت میشود

 

اما زمستان را بخاطر برکت باران و برفش دوست دارم .

 

اما میخواهم بگویم

 

دیروز حدیثی در نهج البلاغه خواندم که عینش را یادم نیست .

 

اما مضمونش به جای آوردن شکر خدا بود .

 

یادم آمد چگونه میشود ما این همه نعمت را از سوی خدا ببینیم 

 

ولی گاهی نسبت به شکر این نعمتها کوتاهی میکنیم ؟

 

....

 

 

()                     آنچه تا کنون در این وبلاگ نوشتم دغدغه های ذهنیم درباره پپدیده های اطرافم بوده است

شاید نویسنده    خوبی نباشم

 

و نتوانم جملات پخته تری را بنویسم .

 

اما باز نسبت به کار بردن کلمات سعی میکنم که حساس باشم .

 

امروز شما درباره ی این نعمت باران برایم بگویید .

 

 

سحرخیزی

سلام

 

صبح وقتی رادیو را روشن کردم

 

شنیدم که مجری رادیو از مردم میپرسید : روز خوب از نظر شما چه روزیه ؟

 

راستش با خودم خیلی فکر کردم که جواب این سؤال ساده

اما پر مغز چه میتواند باشد ؟

 

زیاد فکر کردم تا به یک جواب برای خودم برسم .

 

فکر کردم به اینکه اگر اهل عبادتهای معمول باشم

 

باید بدانم سحرخیزی خیلی در روحیه ام مؤثر خواهد بود .

 

به نظرم این سحرخیز بودن بر عمق ایمان انسان اضافه میکند .

 

اما راستش را بخواهید این روزها سؤالی ذهن مرا مشغول کرده است .

 

حدود 100 یا 200 سال پیش در زمان برخی از علمای گذشته

 

آنها که اهل نماز صبح اول وقت بودند

 

و شاید به مانند امروز ساعتهای کوک شده یا زنگ موبایل نبود چه چیزی آنها را از خواب بیدار میکرد ؟

 

من خودم اگر این زنگ موبایل نباشد نمیشود خیلی به وقت نماز صبح اول وقت را بخوانم .

 

گاهی میگویم خدایا میشه من بدون زنگ موبایل از خواب بیدار بشم ؟

 

این سحرخیزی به نظرم بهترین شرط برای ساختن یک روز خوب است .

 

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

سلام

 

 

وقتی سال را ورق بزنی و تقویم را نگاه کنی

 

شبها یا روزهایی را میبینی که خیلی خاص به نظر میرسند .

 

در فرهنگ ما ایرانیان رسم بوده که شب اول زمستان را

 

شب یلدا نامگذاری میکردند. این واژه معنایش این است .

 

واژه یلدا ریشه سریانی دارد و به معنای ولادت و تولد است .

 

منظور از تولد, ولادت خورشید مهر «میترا» است .

خوب به نظر میآید در این شب ایرانیان رسم قشنگی را داشتند

 

دور هم جمع شدن کوچکترها در کنار بزرگترهاست ... بزرگترهایی که چراغ خانه ی هر خانواده ایست .

 

بزرگترهایی که مینشستند و فال حافظی خانده میشد و هرکس برای خود و دیگری آرزوهایی میکرد .

 

خوب رسم قشنگیست .. این صله   رحم در دین ما نیز سفارش شده است ..

 

متأسفانه امروز این صله رحم و حال همدیگر را پرسیدن بسیار کم شده است ..

 

برخی اوقات میشنوی که عمو چندسال است برادرزاده هایش را ندیده و امثال اینها ....

 

اما ...

 

شاید دانستن این مطلب برای برخی که تا اسم شب یلدا را میشنوند

 

منظورشان این است که میشود جشنی گرفت و کفی هم زد خوب باشد که

 

امسال یلدای ما با اربعین حسینی تقارن دارد ...

 

از یک طرف بلندترین شب سال در امشب است و از طرفی

 

کاروان کربلا نزدیک است که به کربلا برسد

 

و زینب سلام الله علیها و دیگر عزیزانش

 

مشغول عزاداری در صحرای سوزان کربلا میشوند .

 

صله رحم خوب است اما امیدوارم هم من و هم برخی که منتظر جشنهای آنچنانی هستند

 

رعایت این ایام را بکنند و بدانند که حتماً این مواظبتها نتیجه خواهد داد ..

 

  

دوست

 

سلام

 

...

 

این چند روز که به 2 3 وبلاگهای خوب و با محتوای حرف دل زنی با عینک موجدار و رسانه بهار که امروز سر زدم

 

همه این دوستان به نوعی از دوست و دوست خوب و مهارت دوستیابی حرف زدند

 

میخواهم بگویم این دوستان حتماً از نوع نگاهشان پیداست که واقعاً داشتن یک دوست خوب برای هرکسی یک نعمت است ..

 

 

نعمتی که اگر کسی دارد امیدوارم قدرش را بداند ..

 

این مهم است که پدر و مادر انسان دوست ما باشند

 

شرایط ما را درک کنند ...

 

تا ما بتوانیم آنچه در دلمان میگذرد به آنها بگوییم

 

اما یک نکته اینجا مهم است .

 

اینکه مهارت این دوستی یابی که چقدر بلد باشیم ؟

 

چگونه میشود یک دوست خوب برای خود انتخاب کنیم ؟

 

گاهی بیان یک کلمه میتواند دوستیها را عمق ببخشد ..

 

گاهی هم یک کلمه میتواند این دوستی را به جدایی بکشاند ..

 

اما از بعد معنوی هم که حساب کنیم میتوانیم بگوییم

 

دوست خوب کسیست که ما را به یاد خدا بیاندازد

 

این یاد خدا در روایتی از امام صادق علیه السلام هم آمده است

 

از زبان حضرت عیسي علیه السلام نقل میکنند که :

 

«دوست خوب کسیست که ما را به یاد خدا اندازد» .

 

اما سؤال , چقدر این دوستیهای امروز انسانیست ؟

 

یعنی چقدر همدیگر را واقعاً دوست داریم ؟

 

آیا تا مشکلی برای یکی از ما پیش میآید  آن وقت هم همراهش هستیم ؟

 

من که خیلی در امر دوستیابی موفق نبودم

 

اگر میشود مرا راهنمایی کنید

 

 

دوستی همیشه 2 طرفه است و میشود حفظش کرد

 

اما ... آیا تا به حال این طور بوده است ؟

 

البته نمیخواهم کلی بگویم که دوستیهای امروز خطشه دار شده

 

اما به هر حال ممکن است برخی نیز از دوستیها ضرر کرده باشند

 

 

 

من نقدپذیر نیستم ..

سلام ...

 

یکی از ویژگیهای یک دوست خوب این است که عیب دوستش را در عین دوستی به او بگوید

 

اما اصطلاح امروزش همان نقدپذیری است ...

 

همیشه این را میگوییم که من نقدپذیر هستم

 

یعنی نقد منصفانه را میشنوم .

 

اما نکته ای که میخواهم بگویم و حرفم اینجاست

 

این است که چرا امروز نسبت به این نقد واکنش تند نشان میدهیم ؟؟ 

 

گاهی اوقات نقد را با تخریب اشتباه میگیریم ..

 

این میشود بی انصافی ..

 

گاهی اوقات برای اینکه بخواهیم گروهی را نقد کنیم

 

خوبیهایش را نادیده میگیریم که متأسفانه در جامعه ما به امری رایج مبدل شده است ..

 

گاهی نقدهای ما از به خاطر اینکه از اون جناحیا فرد خوشمان نمیآید همراه میشود با بغض و تهمتهای ناروا که این هم خطرناک است ..

 

گاهی برخی از ما جوانها به خاطر غرور جوانی اگر نقدی به ما بکنند انعطاف نداشته و واکنش تند نشان میدهیم ..

 

 

گاهی نقدها منصفانه میشود ولی باز برخی به این نقدها اهمیت نمیدهند ..

 

 

گاهی برخی از مسؤولین که به عملکردشان نقد منصفانه میکنی انعطاف نداشته و با برخورد غیر متعارف تو را از نقد پشیمان میکنند ..

 

همه ی اینها را گفتم که به این مطلب برسم که :

 

گاهی متأسفانه گوینده و شنونده ی نقد امروز تعریف درستی از نقد پذیری یا نقد منصفانه ندارد ..

 

و اصولاً سعی داریم تا شعار نقد را بدهیم

 

نه اینکه تعریف نقد صحیح نباشد

 

همانطور که گفتم دین چراغ را به ما نشان داده است

 

اما باز دنبال راه دیگری میگردیم ...

 

درباره مصداقهای نقد میشود خیلی نوشت و حرف زد

 

اما شاید برخی حرفها باید بماند برای بعد

 

...

 

 

چشم

 

سلام ....

 

بعضی چیزها خیلی گرانبها هستند

 

از جمله پدر .... مددر ... که خیلی عزیز هستند

 

برخی چیزها هم گرانبها هستند . اما برای خودمون بیشتر قیمت دارند .

 

مثل چشم ... گوش ... دست ... پاا ... حواس ....

 

این اجزای ما هستند؛ اصولاً میگویند یک انسان اگر همه اینها رو داشته باشه انسان سالمیست .

 

یکی از اون نعمتهای شخصی هرکس که خدا به ما داده چشم است .. 

 

با این نعمت خدادادی میشود خیلی از کارهای شخصی را انجام داد ..

 

میشود در کوچه و خیابا به راحتی رفت و آمد کرد .

میشود دست کسی را گرفت و از خیابانهای شلوغ عبور داد ..

 

حتي اگر این کمک,  کمک به نابینا یا پیر مرد یا پیر زنی باشد .

 

از نظر اسلام این حق چشم است که باید این کارها را بکنیم ..

 

اما باید یک واقعیت تلخ را قبول کنیم

 

واقعیتی که برخیها آگاهانه یا از روی غفلت با این چشم انجام میدهند ..

 

حق چشم امروز رعایت نمیشود و متأسفانه با این چشم نگاههای خوب به سمت نگاههای با هوس رفته است ..

 

امروز برخی پسرها تا میبینند چهره و لباس دختر جوان یا برخی زنها نامناسب است

 

سریع نگاهشان را سمت این زن یا دختر می اندازند

و برخی از این نگاهها همراه است با متلکهایی که به اینها میاندازند

 

و برخی از این نگاهها همراه است با دوستیهایی که امروز این دوستیها بنیان خانواده ها را در معرض تحدید قرار داده است

 

میخواهم بگویم امروز همه ی این ناهنجاریهای امروز در اثر همین نگاههای خطرناک است

 

امروز باید بگویم برخی حق خدا را زیر پا میگذارند و رعایت نمیکنند

 

خدا نکند روزی برسد که دیگر راهی برای برگشت نباشد

 

 

 

امام صادق(ع) فرمود:

هیچ کس به چیزی چنگ نزد، مانند چنگ زن به چشم پوشی از حرام. زیرا ، چشمی از محارم الهی دوری نمی جوید مگر اینکه پیش از آن قلبش شاهد عظمت و جلال گردد./مصباح الشریعه،ص28