انجام عمل مستحب

 

 

سلام

خوبید

با تأخیر روز پدر و روز مرد رو تبریک میگم

خیلیها امروز آخرین روزیه که در اعتکافند

امیدواریم طاعاتشون قبول حق باشه و من و همه ی دوستان رو از دعای خیر فراموش نکنند.

باید زودتر از اینها برای تبریک روز پدر و حسم نسبت به این روز  به وبلاگم می اومدم و مطلبی مینوشتم اما نشد

اما به هر حال دست هم پدران را از راه دور میبوسم.

 

اما فقط یک نکته که بیشتر نظر شخصیست تا یک توصیه

دیروز با دوستم درد دل میکردم از مشکلات فعلی که سر راهم آمده برایش میگفتم

 

و راستش از مشکلات گفتم

درباره فرزند آینده ما نیز برایش گفتم.

اما او یک توصیه ای کرد که به نظرم وقتی اجرایش کردم برای خودم خوشایند بود.

اگر ریا نباشد برایتان میگویم

او در کنار همه توصیههایی که داشت به من گفت:

بیا چندروزی را نماز شب بخوان به همین سادگی که او گفت من اینجا گفتم.

گفت: "امشب بیا این نماز را بخون حتماً آرامشی در این نماز هست

و حتماً از خدا حاجت دلت رو بطلب انشا الله  که روا میشه.

راستش من نماز شب میخواندم اما ب اندازه این تذکر دوستم کارساز نبود.

دیشب خواندم و خدا رو شکر این لحظه که مشغول نوشتنم آرام و آرام و آرامم.

گاهی حرف خوب یه دوست اینقدر میتونه تأثیرگذار باشه که عملی که خودت انجام میدادی

برات تأثیر نداشته بیشتر شبیه رفع تکلیفه حتي اگر اون عمل واجب نباشه!

خلاصه بیاییم حرفهای خوب رو بهش عمل کنیم.

 

 

عرضه همسرداری

 

 

سلام

 

من حدود 7 ماهه که زندگی جدیدی رو آغاز کردم

سختیهای زیادی رو تا به حال تحمل کردم

 

برای یه مرد خیلی سخته که این همه حدود 5 ماه و حالا شش ماه بیکار باشه

البته که تا به حال تلاشهایی رو انجام دادم ولی خب تا حصول نتیجه

باید صبر کنم.

 

اما نکته ای ذهنم رو مشغول کرده

 

تقریباً یکی دو هفته پیش بود که یک زوج که از دوستان ما هستند

با هم اختلاف پیدا کردند.

 

اختلافشون سر واقعاً هیچ بود

اینکه گاهی در میان فامیل نشسته ای و حرفی از طرف کسی زده میشود

که طرف فکر میکنه اون حرفی که زده شده به او توهینی شده

و دعوا شروع میشود

و از آن بدتر اینکه این حرف بی سر و ته را به پدر و مادرت میگویی

و آن وقت به قول معروف آب روی آتش انداخته میشه.

 

و پدر و مادر یکی از طرفین ادعا میکند که فلانی قصد دخالت در زندگیشان را دارد.

 

و  در پی این ادعا متأسفانه برخورد فیزیکی رخ میدهد و تو میمانی که چرا یکی از طرفین

اینقدر عقل نداشت که اجازه چنین دعوایی را داد؟

 

و زن این بنده خدا متأسفانه قهر کرد و بچه هایش را نیز نبرد

من میدونم این بنده خدا بچه هاش رو خیلی دوست داره

اما متأسفانه بی حرمتیهای بدی به خودش و خانواده اش  شده

 

که او را فعلاً از برگشت باز داشته.من خودم به یک نتیجه رسیدم  

اگر قرار است که زندگی جدیدی رو آغاز کنیم

باید سعی کنیم اینقدر جربزه داشته باشیم که اجازه ندهیم هر حرفی را که شنیدیم و همسرمان گفت

به پدر و مادرت نگو که این اتفاق افتاده آن را کش دهیم

 

من خودم وقتی خواستم وارد دوره متأهلی شوم به خودم قول دادم

1, به کسی بیحرمتی نکنم؛ 2, مرد باشم و به خانواده همسرم

مثل خاا حل شده

و من با افتخار میگم من خانواده همسرم رو دوست دارم.

 

نواده خودم نگاه کنم؛ قط باید خودمان حل کنیم.

خدا رو شکر مشکل آنچنانی که نداشتیم اما به هر حال اگرم بوده  با صلح و صف

 

 

و 3, اگر مشکلی در زندگی بینمان رخ داد خودمان حل کنیم

روز زدن حرفها به همسرم هشدار دادم که مشکلاتمان باید به دست خودمان حل شود

یعنی اگر سر موضوعی اختلاف داشتیم فقط فقط خودمان باید حل کنیم.

 

و خدا رو شکر تا اینجا که ما راضی هستیم.