منم میتونم
سلام
حدود 31 روز تا عید مانده است.
و این یعنی اینکه سال 92 هم دارد تمام میشود.
شاید بتوانم بگویم این روزها اکثر خانواده ها
هر کدام کم و زیاد در تکاپوی نو کردن خانه ی شان هستند.
یکی آماده ی رفتن به خانه ی نویی که با قسط و وام خریداری کرده است میشود .
یکی هم با شست و شوی فرشها و موکتها به اصطلاح طرحی جدید برای خانه اش میریزد.
اکثر خانواده ها دوست دارند هم زمان که سال نو میشود؛ محل لوازم خانه را تغییر دهند.
چون از یک نواختی بیزارند ... بسیار هم به نظر من که خوب است .
خدا کند دلمان را هم از غبارها دور نگه داریم .
من اگر ریا نباشد به مادرم کمک کردم
میروم بالای چهار پایه و پرده ها را باز میکنم فرشهایی که قرار است شسته شود جمع میکنم
خودم از این کارها با همه ی سختیش خوشم میاد. چون مطمئنم جدا از ثوابش که خدا کند
منتی سر مادر نگذاریم تا نصیب ما هم شود
اما به مرد بودنم و به آینده ی پیش رویم کمک میکند .
به نظر من یک مرد خوب اون وقت میتونه مرد باشه که داخل خانه ی پدر و مادرش بیاموزد آنچه را که مهم است .
من اهل نصیحت کردن نیستم اما فقط به بعضی از پسرهای همنوعم یک توصیه دارم
تا میتوانید یاد بگیرید که اگر از همین حالا نخواهید چیزی را یاد بگیرید
مخصوصاً کارهای خانه را در سنین بالاتر اصلاً نمیتوانید و به قولی حوصله اش را نیز نخواهید داشت که یاد بگیرید .
من از اینکه بتوانم انسان مفیدی باشم خوشحال میشوم.
یعنی در کاری که از من بر میاد و کوتاهی نکنم آن وقت احساس غرور میکنم .
و اعتماد به نفس عجیبی بهم دست میدهد .
خیلی تعریف کردم نه ؟