یار حسین (5) عاشورا فرصت است.

 

سلام

 

عاشورا فرصتیست برای همه

..

همه آنانی که انسانیت را میپسندند.

 

همه آنانی که با شنیدن ندادن یک قطره آب به کودکی 6 ماهه گریه میکنند.

اما ...

باید بگویم این فرصت شور و شعور را از دست ندهیم.

 

میخواهم بگویم

خیلیها میخواهند ما در کشتی نجات سوار نشویم.

 

از bbc تا صدای آمریکا

از رادیو فردا تا شبکه کلمه

بیاییم به سلاح علم مسلح شویم.

در سوره انفال است

برای پیکار با دشمن به سلاحهای جنگی مجهز شوید».

 

جوونهای عزیز, این حرف من کمترین است؛

کمی نسبت به دینمان حساس باشیم.

باید بگم امروز وهابیت در همین شهریست که ممکن است ما در آن زندگی میکنیم.

 

در اتوبوس .... در تاکسی ....

کسانی هستند که اعتقادات ما را نشانه گرفتند.

 

عاشورا و محرم فرصتیست که درباره دینمان

کمی بیشتر فکر کنیم.

 

 

ادامه نوشته

یار حسین باشیم 4, (زخم زبان نزنیم).

سلام

...

یکی از فواید اشک بر امام حسین علیه السلام

این است که:

قلب مان رقت پیدا میکند.

وقتی کسی را ببینی که مشکلی دارد

اگر از دستت کاری بر بیاید

مشکلش را حل میکنی؛

اگر نه, حد اقل یا برایش دعا میکنی یا اینکه با او هم دردی میکنی

و به او زخم زبان هم نمیزنی.

 

در واقعه عاشورا یک داستانی آمده که:

[موقعی که آب به روی حرم اهل بیت بسته شد؛

کسی از سپاه دشمن به امام حسین علیه السلام گفت:

«حسین میبینی این آب مثل موج خروشان در جریان است؟

به خدا قسم از این آب نخواهی خورد».

امام از این حرف ناراحت شده و او را اینچنین نفرین کردند:

«خدایا او را به مرضی گرفتار کن»

نوشته اند بعد از جریان کربلا او به مرض استسقا دچار شد؛

و هرچه آب میخورد عطشش رفع نمیشد اینقدر آب خورد تا شکمش ورم کرد و مرد.

 

خیلی اوقات خودم دیدم

برخی به خاطر اینکه خودشان به منافعی برسند

برای اینکه دیگران را له کنند زخم زبان میزنند...

 

در طول زندگی شخصیم همیشه سعی کردم روابطم با همه آنهایی که میشناسند؛ خوب باشد.

حتي آنهایی که با رفتارشان ما را ناراحت میکنند.

نمیخواهم بگم من آدم خوبی هستم

اما ... دیدم کسی که زخم زبان میزند؛  ضرر کرده

البته باید بفهمد ولی ....

 

 

همه روضه خوان بشویم.

روضه خوانی مرحوم کوثری

سلام ....

 

امشب زینب نگران است؛

نگران چه؟

امشب حسینش کنارش است با او حرف میزند؛

 

شاید از برادر خواسته باشد

«داداش» اگر تو بری با رقیه ات چه کنم؟ با این بچه ها چه کنم»؟

اما زینب هر طور هست امشب را آرام است.

اما فردا ....

قرار است عباس را با مشکی که به دست داردو به بچه ها قول آب داده بود را به شهادت برسانند.

 

فردا قرار است علی اکبر ارباً اربا شود.

فردا قرار است قاسم بیقرار شهادت باشد از عمویش مدام اجازه میدان را میگیرد.

 

فردا قرار است اصفر شیرخوار نیز فدایی پدرش شود؛ انگار قرار نیست پدر بدون او به میدان برود.

فردا قرار است حسین با همه اهل حرم وداع کند.

قرار است سر برادرش به روی نیزه ها برود.

 

لا اله أِل الله

 

من نمیدانم, روضه خواندن بلد نیستم .

 

خودتان بشنوید و گریه و ضجه بزنید. 

 

برای من رو سیاه نیز دعا کنید.

 

 

یار حسین (مشک و آب)

دانلود روضه حضرت عباس از مرحوم کوثری  

سلام ..

....

آب ....

فراط .....

مشک ....

الم ....

 

سقا ....

ابل فضل ....

عباس بیتاب تشنگی  بچه هاست؛ سینه اش از ناله ی العطش  بچه ها به درد میآمد.

به برادرش میگوید: مولاجان, اجازه بده تا برای اهل حرم آب بیاورم.

حسین میداند اگر عباس برای جنگ به میدان برود کسی از دشمن حریفش نخواهد بود.

و به عباس فقط اجازه آوردن آب به خیمه ها را میدهد.

حسین میداند عباس همه ی لشکر اوست.

عباس به سکینه, رقیه علی اصغر و رباب, قول آوردن آب را داده بود.

 

مشک بر دوش, به سمت شریعه فراط میرود دست بر آب زلال فراط میزند

میگویند: عباس آب را در مشتش ریخت اما ....

مگر عباس میتوانست ناله ال عطش بچه ها را فراموش کند؛ مگر میتوانست تشنگی مولایش را فراموش کند.

 

برمیگردد.... در حالی که مشکش پر از آب زلالیست که مهریه زهرا میباشد.

 

اما .... محاصره اش میکنند؛ از هیبتش به وحشت افتادند. 

میگویند: دوره اش کنید

میآیند در بین راه میبیند دست چپش  افتاد

اما عباس کوه غیرت است میگوید: هنوز میتوانم مشک را به دست راستم بگیرم

 

میآید .... باز میبیند دست راستش افتاده؛ اما مشک را به دندان میگیرد.

همچنان میآید .... ناگهان تیر به مشک میخورد

و اینجاست که عباس .... شرمنده بچه ها میشود .....

سرش را خم میکند؛  دستی نامرد با شمشیرش عمود آهن بر فرقش فرود میآورد ......

اینجاست که برادر را صدا میزند «برادر به فریاد برادرت برس».

 

اینجاست که حسین میگوید: «الآن کمرم شکست»..

و بچه ها میگویند: بابا جان, ما در این دشت عمو میخواهیم,

   آب,ما کی ز عدو میخواهیم؟

 

...

خدایا به دل شکسته حسین علیه السلام

 

...

هرکس  که حاجتی دارد از صاحب روز تاسوعا بگیرد..  

 

 

آمین  

 

یار حسین (3)

سلام

...

هرکسی در هر جایی

و در هر زمانی

با هر مرامی

با هر مذهبی

میخواهد این روزها ارادتش را به خاندان عصمت و طهارت نشان دهد.

تا مرحمی باشد بر زخمهایی که بر حسین و یارانش رسیده است.

 

اما ...

خیلی از ثروتمندان و صاحبان کاغذی به نام پول

میخواهند بهترین شام یا نهار را به عزاداران حسینی بدهند.  

اما وای! از اسرافهایی که تمامی ندارد.

وای!  از غذاهای عجیبی که برای این مجالس طبخ میشود.

و سؤال اینجاست

آیا حسین علیه السلام شهید شد؛ تا من بخاطر شهرتم بهترین نوع غذا را بدهم؟

و توجهی به آن طرف شهر که ممکن است فقیری بوی غذای من را بشنود نداشته باشم؟

به راستی حسین علیه السلام به شهادت رسید تا ...

ما مرام علوی را یاد بگیریم؛

و رسم وفاداری به ارزشها را از عباس بیاموزیم.

...

حسین شهید نشد که برخیها بخاطر اینکه اسمی برای خود دست و پا کنند؛ بیایند اسراف را برای خود و جامعه ترویج دهند.

...

 

بعد نوشت.

 

البته این مطلبی که میخوانید فقط میماند قضاوت شما.

 

 

ادامه نوشته

امشب حرم آل علی آب ندارد .....

  

سلام ...

...

  امشب حرم آل علی، آب ندارد
طفلان مصیبت زده را خواب ندارد

یک امشب علی اصغر ِ بی شیر بخوابد
فردا به روی دست پدر، تاب ندارد

ای وای
ای وای
ای وای

و آب ...

که مهریه زهراست

از طفل 6 ماهه حسین علیه السلام دریغ میشود.

و انگار خود علی اصغر نیز میدانست که سپاه مقابلش به او نیز رحم نمیکند.

اما ...

امشب این ابیات برای هر شنونده ای سوزناک است.

این ابیات زبان حال حسین علیه السلام با علی اصغر است.

ببینید ، ببینید - گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان ، سر جنگ ندار

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

جز این کودک معصوم ،دگر یار ندارم
جز این هدیه ی کوچک ، به دادار ندارم

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

به روی دست و دوشم ، ببینید فتاده
سرو گردن خود را ، به دوش من نهاده

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

اگر تیر دریده ، اگر رنگ به رو نیست
بجز تیر سه پهلو ، جوابی به گلو نیست

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

منم تاجر و ، جز او - زسرمایه ندارم
که از سوره ی عشقم ، جز این آیه ندارم

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است
واویلا ، واویلا

اگر تیر دریده ، گلوی کوچکش را
رود تاکه بیند ، عموی کوچکش را

گلم سرخ و سفید است
از او قطع امید است

 

امشب به یاد علی اصغر امام حسین بیاییم با هم و برای هم دعا کنیم.

خودم به شخصه به 3 نفر مطمئنم که اگر دست توسل به سمتشان دراز کنیم

حتماً دست خالی بر نخواهیم گشت.

یکی از این بزرگواران همین باب الحوائج و دم المظلوم است.

 

 

مظلومیت این کودک به حدیست که خدا به حسین به خاطر این مصیبت تسلیت گفت.

پس امشب به دل سوخته ابا عبد الله و با اشکی جانسوز بیاییم برای همدیگر دعا کنیم.

 

 

یار امام باشیم (2)

 

 

 

آمین.

 

 

 

یار امام باشیم.

 

 

سلام,

...

جمله ای این روزها توجه من را به خود جلب کرده

این جمله این است

....

«حسین همه را در کشتی نجاتش سوار میکند».

اما ....

با خودم فکر میکنم که

آیا من لایق سوار شدن در این کشتی هستم؟

...

بعد به خودم میگویم:

حسین هر کس را که یک قدم به سمتش بردارد

او مثل کسی که مشتاق است تو را نیز با خودش به ساحل نجات میرساند.

فقط ...

تو نیز باید بخواهی

در زمان حضرت, امیر علیه السلام

شخصی بود به نام منظر بن جارود

که حضرت امیر ایشان را فرماندار منطقه ای در فارس منسوب کرد.

بعد او دید اینجا همه ثروتمندند مالیاتها نیز بالا اخذ میشود.

نوشتند وقتی دید اوضاع به این ترتیب است؛

 400000 درهم اختلاص کرد.

..

با این مثال حال ادامه این جریان را بخوانید

...

روزی ابا عبد الله به او نامه نوشت که بیاید یاریشان کند.

این نام هرا   با پیکی به سوی منظر فرستاد

بعد این منظر به جای اینکه جواب نامه امام را بدهد

پیک امام را تحویل ابن زیاد داد.

و این در صورتی بود که

هنوز ابن زیاد والی کوفه نبود

دستور داد تا این یار امام را فردا در میدان به دار آویزند.

...

نمیدانم با عقل ناقصم مطلب را رساندم یا نه؟

اما ....

خواستم بگم نکند ما جزو کسانی باشیم که

اگر ندای امام زمان را شنیدیم به یاریش نشتابیم.

 

 

 

سلام بابای خوبم

سلام,

...

وقتی به سفری میروی

که شاید به هر دلیلی طول بکشد

سعی میکنی با زدن تلفن یا پیامکی

خانواده ات را از اوضاع و احوالت با خبر کنی.

خصوصاً اگر دختر کوچکی داشته باشی

دوست داری از راه دور صدایش را بشنوی؛

و حتي میخواهی از راه دور صورتش را ببوسی.

اما تو میدانی؟

که دخترها خیلی باباییند؟

تو میدانی که دختر کوچکت بیش از تو مشتاق شنیدن و دیدن توست؟

حال تصور کنید

...

دختری بهانه بابا بگیرد

و تو کنارش نباشی.

چه کسی میخواهد او را آرام کند؟

حالا ....

در خرابه شام  هم دختری بهانه بابا میگرفت.

هیچکس, حتي عمه اش زینب نتوانست او را ساکت کند.

تا اینکه یک نامرد برایش سر پدر را آورد.

او با بابایش حرف میزد.

میگفت: باباجان میبینی چقدر شبیه مادرت شده ام؟

میگفت: باباجان عمه جانم زینب, خودش را فدای ما میکند؛

میگفت: باباجان اینجا همه هلهله میکنند ؛

میگفت: باباجان چه کسی جرئت کرده تا رگهای گلویت را ببرد؟

باباجان, چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟

گفت و گفت و گفت

....

دیشب وقتی روضه گوش میکردم؛

با خودم فکر میکردم چرا رقیه 3 ساله روضه اش اینقدر سوزناک است؟

...

حالا ...

ما مانده ایم و هزار دست به آسمان بلند شده ای که این شبها سوی آسمان بالا رفته

و هریک حاجتی را طلب میکنند.

 

در همه حاجات اول این را بگوییم

...

...

اللهم عَجل لولیک الفرج.

 

 

حرم ارباب (2)

       السلام علیک یا ابا عبد الله سلام ارباب همه ی عالم,

چه قدر شهادتتان جانسوز است؛

وقتی روضه ی شما با گوشهایم آشناست دیگر چه غمی دارم؟

خدایا شکرت, که محبت حسین علیه السلام را در قلبم پروراندی.

حسین جان! دلم دنبال 6 گوشه شماست.

آنجایی که جدتان رسول خدا صلوات الله علیه فرمود:

«کربلا پاکترین بقعه روی زمین است؛ و از نظر احترام, بزرگترین بقعه است.

و الحق, که کربلا از بساطهای بهشت است.

 

آقای عالم, دعوتم کن به ریختن قطره اشکی در حرمت

آقا جان من بیقرار حرم شما هستم

...

با اخلاص همه را دعوت کن.

 

لبیک یا حسین.

 

حرم ارباب

السلام علیک یا ابا عبد الله  

سلام,

....

آقای همه ی عالم

...

محرم شما رسید.

...

دل من باز هوای حرم شما را در سر دارد.

...

امروز این زمزمه بر لبان هر عاشقی جاری میشود.

«من از کودکی عاشقت بوده ام».

آقای همه ی عالم

کربلای شما سرزمین نجات است.

چون جدتان رسول خدا فرمود:

«پسرم حسین در سرزمینی به خاک سپرده میشود که به آن کربلا میگویند

زمین ممتازی که همواره گنبد اسلام بوده است.

چنانکه خدا یاران مؤمن حضرت نوح را از طوفان نجات داد.

 

ارباب همه ی اربابها,

دلم آنجایی رفته است

که رقیه جان شما هر وقت عمو عباس را داشت دلش آرام بود.

حسین جان دلم شعور میخواهد

شعوری که من را به شما که آینه ی خدا هستید متصل کند.

...

...

...

لبیک یا حسین

 

 

هنر هیئات مذهبی

 

سلام,

از فردا  مساجد و هیئات مذهبی خودشان را برای برقراری عزاداری سالار شهیدان آماده میکنند. 

خوب, حتماً هم در روزها و ماههای گذشته جلساتی بوده است

تا امسال بتوانند رونق مجالس ابا عبد الله را بیشتر کنند. 

اما شاید خوب باشد تا هم مایی که مستمع هستیم

و آنهایی که به نوعی دست اندر کارند

مواردی را رعایت کنیم. 

 

...

...

در ادامه مطلب بخوانید.

 

 

ادامه نوشته

حسین آمد.

 

 سلام

...

 

هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد,  

نسیم یک سبد از آیینه در بغل دارد.

...

خوشا به حال نسیمی که با تمام وجود,

دخیل بر الم  و پرچم و کتل دارد.

  ...

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده است,

و هرچه خاطره دارد از آن محل دارد.

...

به یاد چایی شیرینی کربلاییها,

لبم حلاوت اهلي من العسل دارد.

...

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا,

درون قالب  6 گوشه یک غزل دارد.

...

بگو چه شد که من این قدر  دوستت دارم,

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد.

...

غلامتان به من آموخت در میانه خون,

که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد.

...

 

و دوباره بیرق عزای حسین بر افراشته میشود

و باز به یاد او و یارانش بر سر و سینه میزنیم.

کاش امسال شور و شعور با هم آمیخته شود.

آنکسی که در مجالس و هیئات حال خوبی دارد

قدر حالش را بداند.

این روزها روزهایی است که میتوانیم عاقل شویم.

در یکی از بخشهای زیارت خاصه ابا عبد الله آمده:

«حسین جان تو آمدی و جهاد کردی که ما عاقل شویم».

بیرقهای بر افراشتهعزای حسین را با شعورمان زینت دهیم.

 

 

 

فاطمه کوچولو خانواده اش را تنها گذاشت.

مرگ ناگهانی دختربچه بیمار پس از تزریق اشتباهی آمپول سناریوی تلخی را کلید زد. به گزارش ایران، فاطمه کوچولو یک سرماخوردگی ساده داشت و وقتی از درمانگاهی در کرج به خانه برگشت در شرایط عجیبی به کام مرگ فرو رفت.24 مهرماه سال جاری وقتی عقربه های ساعت تیک تاک نخستین ثانیه های بامداد را نشانه گرفته بود، فاطمه 9 ساله دانش آموز سوم ابتدایی در آغوش پدر آخرین دقایق زندگی اش را تجربه کرد.مادر فاطمه که از غم مرگ دخترش سکوت کرده و بهت زده به زمین خیره شده بود نمی خواست قبول کند فاطمه آنان را برای همیشه تنها ...

 

و حال سؤال اینجاست چرا زندگی به کام این پدر و مادر تلخ شد؟

...

چرا کسانی که در درمانگاهها مشغولند,

به اینکه میشود با کمی دقت, نگذاشت کام کسی تلخ شود توجه نمیکنند؟

از این اتفاقها زیاد پیش آمده اما هیچ توجه و عبرتی نمیگیریم.

بی احتیاطی برخی که در بیمارستانها یا متبهای پزشکی هستند تا کی ادامه خواهد داشت؟

 

به هوش و به گوش بسپاریم.

وظیفه مسؤولان در قبال آهاد مردم  

سلام,

...

با خودم فکر میکردم

...

امروز آیا مسؤولان امروز کشور

میخواهند به وظیفه شان در قبال مردم خوب عمل کنند؟

 

چه قدر خوب میشود

 

وقتی ببینیم آنچه قول میدهیم به آن عمل کنیم.

 

سخنان اندیشمندی چون شهید بهشتی میتواند برای مسؤولان امروز ما پیامهایی داشته باشد.

هم دانلود کنید هم بشنوید.

 

 

 

 

گافهایی از یک نماینده مجلس

 

سلام,

...

اگر بخواهم از مشکلات رسانه ملی حرفی به میان بیاورم

 

حرف برای گفتن زیاد است.

اما اینبار حرفی را میگویم که:

متأسفانه با کمال بی احترامی رسانه شنیداری رادیو

کارشناسانی را در خود جای داد که: به شعور مخاطب توهین کرد.

آن هم مخاطبی که همیشه گوشش یا چشمش به دنبال شنیدن و دیدن برنامه ای مفید است.

روز 5 شنبه

در رادیو گفتگو و در برنامه «بدون خط خوردگی»

پیرامون مسئله گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران

با کارشناسان خود وارد گفت گو شد.

2 کارشناسی کی یکی از آنها عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس بود.

که درباره احمد شهید و گزارشش گفت:

[این آقا قبلاً وزیر خارجه میانمار بوده و جنایتهای او نیز برای ما مشخص است

این آقا برود و خودش را اصلاح کند]

جالب اینجا بود که عوامل این برنامه در سدد رفع این اشتباه این نماینده مجلس بر نیامدند.

سؤال اصلی اینجاست

چرا برنامه سازان این برنامه برای ابهامزدایی از مخاطب کاری نکرده اند؟

چرا در حالی که از قبل هماهنگیهای لازم در باره موضوعات با کارشناسان میشود

باز اجازه دادند تا مخاطب مطلبی خلاف واقعیت را دریافت کند؟

مسؤولین صدا این حق را به مخاطب باید بدهند

که اگر کارشناسی درباره موضوعی اشتباه میکند, اشتباهشان را تذکر دهند.

جالب اینجاست که هنوز مسؤولین و مدیران رادیو گفت گو پاسخی در جهت رفع ابهام بیان نکرده اند.

اما سؤال اصلی از این نماینده محترم است

چرا شما بدون مطالعه وارد بحثی میشوی که میدانی مخاطب هوشیار است

و موضوع را میفهمد

شمایی که عضو مهمترین کمیسیون مجلس هستی

چرا اظهارات خلاف واقع را بیان میکنی؟

اما برای آگاهی بیشتر از متن خبر به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

 

 

ادامه نوشته

پایان  دوستی فیس بوکی

 

سلام,

...

شاید شنیده و دیده باشید

 

کسانی که برای رفع خستگی خود,

یا امیال جنسی

دست به دوستیهایی میزنند

که طبعات سنگینی برای خود و خانواده شان دارد.

 

این اتفاقها ناشی از عواملی میباشد.

...

ورود فضای جامعه به روابط ناصحیح

ورود ماهواره ها به خانه ها

و توجه و دیدن برخی فیلمها که در آن روابط نا صحیح ترویج میشود.

 

مشکلات اقتصادی و نبود فضای مناسب کار برای جوانان

لطفاً به این خبر توجه فرمایید.

..

..

دختر جوان پسر هوسران را به قتل رساند/پايان دوستي فيس بوکي

 

يك دختر درس خوانده و آرام که از سايه خود ميترسيد، يك مرتبه مردی غريبه را از تراس طبقه سوم به پايين پرت ميكند! این سرانجام یک دوستی خاموش اینترنتی است.

به گزارش عرش نیوز؛ من دختری بودم که شب ها رویاهای زیادی می دیدم و صبح آن را زیر خاک مدفون می کردم .... دنیا را خائنی می دیدم که هیچ وقت از من حمایت نمی کرد ، نقشه هایم را می خواند و لو می داد ...

 
امتحاناتم تمام شده بود و من چیزی نداشتم که باهاش ذهنم مشغول باشه و دلتنگیام را فراموش کنم .

 
مامانم  که دید دمق نشستم ، گفت: می خواهی فردا یه مهمونی مفصل بگیرم ؟ جمع مان جمع می شه و خوش می گذره ! حوصله ات هم سر جایش میاد " ناراحت شدم.

 
غرغر کردم که: می گم حوصله ام سر رفته، آن وقت شما می خواهید مهمان بازی کنید؟

 
بابا، از آن یکی اتاق، صدای فریاد مرا که شنید، آمد و گفت: عجب دوره زمانه ای شده ها! توی جوانی، سر ما درد می کرد برای دور هم جمع شدن و خاطره تعریف کردن و بازی های دسته جمعی. معلوم نیست شما جوان ها چتان شده!؟

 
حوصله حرف های تکراری پدر و مادرم را نداشتم؛ از خانه زدم بیرون ؛ نمی فهمیدم چند قدم برداشتم ؛ رسیدم در کافی نت مجید آقا ؛ کافی نت شلوغ بود و همان یک دستگاهی که مجید آقا همیشه برای من نگه می داشت ، منتظر من بود ، طبق معمول تا رسیدم پای کامپوتر نفسش را گرفتم و رفتم توی چت روم تا ببینم کدام یک از بچه ها آن لاین هستند.

 
رضا ، احمد ، حسن و ....زیاد برام مهم نبودند؛ تااینکه همان دوست همیشگیم را که همیشه منتظر آن لاین شدنش بودم ، دیدم ؛ " افشین" !

 
تا صفحه باز آن را دیدم چشمم برق زد ؛ دیگه وقتی با دوستام چت می کردم پیشنهادهای مسخره شان مثل بریم سینما و... باعث سر گرمیم نمی شد .

 
 با اینکه موقع ناهار بود و دایما به مادرم که نگران برگشتن به خونه بود رد تماس می زدم با دوست جنتلمنی که پیدا کرده بودم سرگرم شدم ....هنوز خودش را بعد یک ماه ندیده بودم ولی دوستی هایمان هر روز در باز و بسته شدن صفحاتی در صفحه ای که تمام دلخوشیم شده بود محکم و محکم تر می شد .

 
پسری ظاهرا آرام و مظلوم با چشمهاي قهوه ای و عينك بدون فريم.  اولین بار که عکس او را در صفحه فیس بوکم دیدم برای دیدن مرد رویاهایم سر از پا نمی شناختم ، ولی با خودم گفتم بذار بیش تر بشناسمش .

 
افشین که نام اصلی اش "سیامک " بود خودش را استاد یکی از دانشگاه های معتبر معرفی کرده و می گفت پسری پولدار و صاحب یک مرکز تجاری است .

 
ما بيشتر از درس و كار و زندگي روزمره حرف ميزديم. او هم خيلي صبور بود. كمتر شكايت از چيزي ميكرد يا عصباني ميشد. فقط ميدانم از نيش پشه خيلي عصباني ميشد! از پارتي بازي هم نفرت داشت. ميخواست آدمها را با لياقتشان بشناسند و هر كس در جايگاه خودش باشد. وقتي اينجوري نميشد غصه ميخورد،اما اصلا افسرده نبود. مادرش را خيلي دوست داشت...و به من بسیار ابراز علاقه می کرد ....

 
بالاخره روز بر آورده شدن آرزوهایم فرا رسید سر از پا نمی شناختم محل قرارمان خانه افشین تو ظفر بود ....

 
وقتی آن پسر را دیدم ، جا خوردم  از تعجب داشتم سکته می کردم ؛ پرسیدم شما افشین هستید؟ گفت : آره؛ گفتم اما اصلا شبیه عکستون نیستید ؛ جواب داد آدم ها نباید دل به حرف ها و صورت ها ببندند ، دنیا پر از دروغ ؛ آدم ها با همین دروغ هاشون در کنار هم به قول خودشان زندگی مسالمت آمیز می کنند .

 
یه قطره اشک سمج از گوشه چشمام چکید .... چشمم را از روی نفرت انداختم پایین و نگامو دوختم به سرامیک های کثیف کف اتاق .... چقدر کثیف بودن  ... درست عین دل بعضی از آدما .

 
او با نگاه  هوس بازش به من نزدیک شد و خواست نیت بی شرمانش عملی کنه ؛ با اين كار مخالفت كردم و خواستم با دادو فریاد کمک بگیرم اما او با چاقويي که در دست داشت من را تهديد كرد؛ هيچ‌كس به غيراز ما دو نفر در آن خانه نبود و صداي كمك‌خواهي‌ام به جايي نمي‌رسيد براي همين شروع به گريه و التماس كردم و از او خواستم اندکی صبر کند و قول دادم ........

 
افشین  رفت سمت پنجره های قدی و بزرگ که در انتهای سالن بود ؛ پرده های طلایی - سفید رنگ اونو پوشونده بود ؛پرده ها رو زد کنار ، پنجره را باز کرد و به کارگرا که داشتن کار میکردن نگاه کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن ، هر پک سیگارش نفس های من را بیش تر به شماره می انداخت ،من هراسان از زندگیم که قرار بود به دست مردی کلاهبردار پر پر بشه ؛ نمی دانستم چه کار کنم ...

 
ناگهان پنجره باز اتاق توجهم را جلب کرد ، یک دفعه به ذهنم رسید ؛ این دفعه برای اولین بار بخت با من یار شد با سرعت تمام دستهایم را به کمر افشین فشار دادم او هول شده بود ، نتوانست خودش را نجات دهد.

 
با دیدن پیکر خون آلود افشین ،من هم بین همهمه آدم ها گم شدم .

 
بهوش که آمدم ؛ دستبند روزگار را روی دستام حس کردم و نگاهم بی اختیار به پلیسی که کنارم ایستاده بود گره خورد .... حالا نمی دانم بی گناهم یا گنهکار  .....

 
اول فکر کردم یه خواب ولی وقتی قطره اشکی را که روی صورتم سر می خورد حس کردم متوجه شدم نه بیدارم .

 
حالا من موندم پشت پرده سرنوشت و روزگار خاکستری ام که نمی دانم چطور باید سپری کنم  

 

 

...

توضیحات سرهنگ نیکنفس در ادامه مطلب.

 

ادامه نوشته

در امتداد غدیر (3)

سلام

...

 

امروز روز اکمال دین است

روز ولایت امیر المؤمنین

عید بر شما مبارک

در ظهر غدير تا كه موساي نبي

 بوسه به رخ منور هارون زد

 چشمان حسودان و بخيلان عرب

 از شدت غم ، از حدقه بيرون زد

**

 از مشرق دستهاي پر مهر نبي

 خورشيد ولايت و امامت تابيد

 با شوق ملائك همه فرياد زدند:

 « تا كور شود هر آنكه نتواند ديد»

**

 فرمود نبي به امر معبود وَدود

 بر امت من علي امام است امام

 اين مژده ي من به شيعيانش، دوزخ

 بر شيعه ي مرتضي حرام است حرام

**

 گُل كرد سپيده ي تبسم به لبش

 تا آيه ي «اكملتُ لكُم» نازل شد

 فرمود: خوشا به حالتان اي مردم

 با حُب علي دين شما كامل شد

**

 فرمود خدا ولايت حيدر را

 بر آدم و نسل بعد او واجب كرد

 در روز ازل كليد فردوسش را

 تقديم ِ علي بن ابيطالب كرد

**

 فرمود: برادرم علي مَحرم ماست

 از عالم غيب مثل من آگاه است

 قرآن چقدر مدح و ثنايش را گفت

 او نقطه ي زير باء بسم الله است

**

 فرمود كه يادگار من بين شما

 تا روز حساب، عترت و قرآن است

 بايد كه به هر دوشان تمسك جوييد

 اين راه نجات اصلي انسان است

**

 ذكر صلوات عرشيان مي آمد

 تا رفت به سوي آسمان دست ِ علي

 از عرش بلند و يك صدا مي گفتند:

 اَلحَق كه اميرمومنان است علي

**

 جبريل به خدمت علي آمد و گفت

 تبريك؛ كه اين مقام زيبنده ي توست

 اي حضرت بوتراب درهر دو جهان

 هاروني ِ اين قوم برازنده ي توست

**

 جبريل به جانشين پيغمبر گفت

 اي مظهر افتادگي و آقايي

 مردم اگر امروز امامت خوانند

 عمريست امام عالم بالايي

 **

 اين قوم تو را هنوز نشناخته اند

 اي مرد غيور صاحب تيغ دو سر

 از خانه نشيني شما مي ترسم

 لعنت به سقيفه و ابوبكر و عمر

**

 از فتنه ي بين كوچه ها مي ترسم

 از سيلي و بغض يك پسر مي ترسم

 دلواپس غربت تو هستم آقا

 از آتش و ميخ پشت ِ در مي ترسم

**

 با ديدن اين بركه و گودال غدير

 يكباره به ياد كربلا افتادم

 در گودي قتلگاه خود را ديدم

 بر پاي حسين سر جدا افتادم

 

وحید قاسمی

 

 

 

در امتداد غدیر (2)

سلام,

عید غدیر عید همه نیکیهاست.

...

میشود در این عید عقد اخوت را جاری کرد.

میشود مسلمانیمان را ثابت کنیم.

میتوانیم ولایتمدار باشیم.

میتوانیم ما زینت اهل بیت باشیم.

میتوانیم دل کسی را در این روزها شاد کنیم.

 

...

میتوانیم به همدیگر عیدی بدهیم.

این عیدی میتواند پولهای نویی باشد که باعث برکت در زندگیمان شود.

یا این عیدی, شنیدن یک موعظه باشد.

یا حتي میتوانیم روزه دار باشیم.

بنا بر روایات موجود روزه این روز برابر 100 حج و عمره است.

حتي گفته اند: روزه اش 60 سال گناه انسان را میبخشد.

 

...

هرکسی در این روز کاری انجام میدهد.

از همه قبول باد.

اگر فرصتش را داشتید

ادامه مطلب را بخوانید.

 

...

...

 

ادامه نوشته