منم میتونم

 

سلام

 

حدود 31 روز تا عید مانده است.

 

و این یعنی اینکه سال 92 هم دارد تمام میشود.

 

شاید بتوانم بگویم این روزها اکثر خانواده ها

 

هر کدام کم و زیاد در تکاپوی نو کردن خانه ی شان هستند. 

 

یکی آماده ی رفتن به خانه ی نویی که با  قسط و وام خریداری کرده است میشود .

 

یکی هم با شست و شوی فرشها و موکتها به اصطلاح طرحی جدید برای خانه اش میریزد.

 

اکثر خانواده ها دوست دارند هم زمان که سال نو میشود؛  محل لوازم خانه را تغییر دهند.

 

چون از یک نواختی بیزارند ... بسیار هم به نظر من که خوب است .

 

خدا کند دلمان را هم از غبارها دور نگه داریم .

 

من اگر ریا نباشد به مادرم کمک کردم

 

میروم بالای چهار پایه و پرده ها را باز میکنم فرشهایی که قرار است شسته شود جمع میکنم

 

خودم از این کارها با همه ی سختیش خوشم میاد. چون مطمئنم جدا از ثوابش که خدا کند

 

منتی سر مادر نگذاریم تا نصیب ما هم شود

 

اما به مرد بودنم و به آینده ی پیش رویم کمک میکند .

 

به نظر من یک مرد خوب اون وقت میتونه مرد باشه که داخل خانه ی پدر و مادرش بیاموزد آنچه را که مهم است .

 

من اهل نصیحت کردن نیستم اما فقط به بعضی از پسرهای همنوعم یک توصیه دارم

 

تا میتوانید یاد بگیرید که اگر از همین حالا نخواهید چیزی را یاد بگیرید

 

مخصوصاً کارهای خانه را در سنین بالاتر اصلاً نمیتوانید و به قولی حوصله اش را نیز نخواهید داشت  که یاد بگیرید .

 

من از اینکه بتوانم انسان مفیدی باشم خوشحال میشوم.

 

یعنی در کاری که از من بر میاد و کوتاهی نکنم آن وقت احساس غرور میکنم .

 

و اعتماد به نفس عجیبی بهم دست میدهد .

 

خیلی تعریف کردم نه ؟

 

 

 

حال و هوا یک ساله شد.

 

سلام

 

در پست روز شنبه از نت گفتم و در واقع

 

از یک رسانه برای نشر افکار گفتم.

 

گفتم میتواند این رسانه ی مجازی برای ما مفید هم باشد اگر

 

نحوه ی صحیح استفاده اش را بلد باشیم.

 

بگذریم فقط منباب یادآوری عرض شد.

 

در چنین روزهایی در سال گذشته بود

 

که وبلاگم را راه اندازی کردم.

 

وبلاگی که پیشنهاد  ایجادش توسط یکی از دوستان خوبم بود.

 

حتي انتخاب این اسم هم به  سلیقه ی این دوست ما بود.

 

شاید 2 3 سال پیش بود دوست داشتم این کار را بکنم

 

اما حقیقتش وقتی رفتم که اینکار را بکنم

 

دیدم چه قدر وبلاگ زدن سخت است

 

( منظورم ایجادش است).

 

اما با اینکه دوستم (محمد چراغی) این پیشنهاد را به من کرد  فکر کردم به هر حال کار سختیست

 

چون من با این محیط خیلی آشنا نبودم..  و با این موانع مجازی

 

معلوم هم نبود بتوانم کسی را به بازدید از وبلاگ ترغیب کنم.

 

اما باز دوستم گفت: «بزن بلاخره به لطف خدا و ارتباط من با یکی از دوستانم

 

سعی میکنم تا جایی که میشه بگویم بیان وبلاگ ما.

 

یادمه اون اوایل یکی 2 نفری که همین الآن هم به این وبلاگ میآیند

 

لطف کردند و همان ابتدا آمدند.

 

ولی باز بازدید خیلی کم بود.

 

به هر حال نوشتیم و نوشتیم تا رسیدیم به 2 3 ماه قبل که بلاخره با هر زحمتی بود

 

توانستم چند نفری را به بازدید دعوت کنم

 

و این دوستان هم واقعاً لطف میکنن و با اینکه شاید خیلی نتوانم

 

بهشان سر بزنم ولی میآیند اینجا و نظر خود را ثبت میکنند.

 

شاید چیزهایی که میگویم کلیشه ای باشد؛ ... اما من از همه ی شما مخاطبین ثابت وبلاگ این حقیر کمال تشکر را دارم.

 

اما میخواهم بگویم

 

همه شمایی که به این وبلاگ میآیید حتماً

 

به وبلاگهای دیگری که حتماً از ما بهترند سر میزنید.

 

که آنها از نظر ظاهر و رنگ صفحات و نوع قلم در نوشته ها از ما نیز بهترند.

 

این را نیز به شما میگویم وبلاگنویسی هم یک علم است. ولی من خودم هرچه اینجا بلدم

 

بیشتر تجربی بوده و کسی بهم یاد نداده .

 

اما به هر حال از آنجایی که اگر انسان تلاش کند به آنچه تا کنون نرسیده میرسد من هم میخواهم که بهتر شوم

 

و نیازمند انتقاد و پیشنهادهایتان هستم.

 

هرکس دوست داشت به ما کمک کند ما مشتاق میمانیم

 

هرچند واقعاً نمیتوانم جبران این محبت را  کنم.

 

لذا راهنماییهای شما را میپذیرم و تا جایی که بشود در وبلاگ به کار میبرم.

 

اما نظرات خصوصی و راهنماییهای خصوصی شما هم برایم مهم خواهد بود و اگر نظری خصوصی داشتید من میخوانم و اگر

شما مایل بودید تعامل بیشتری با هم خواهیم داشت.

 

 

لذا از آن مخاطبانی که میآیند این وبلاگ

 

و من آنها را میشناسم نیز خواهش میکنم

 

این بار نظر خود را اینجا ثبت کنند تا من بتوانم از این نظرات نیز استفاده کنم.

 

 

 

نتم نبود.

 

سلام

 

یکی 2 روزی بود که اصلاً نت نداشتم

 

یعنی از هیچ کجا خبر نداشتم.

 

حتي تا این لحظه هم وبلاگم را هم چک نکردم.

 

اینترنت برای خودش دنیایی دارد.

 

دنیایی عجیب که آدمها را در هر نقطه از دنیا دور و برش جمع میکند.   

 

نمیخواهم کلیشه ای حرفی بزنم. اما خوب به هر حال

 

این نت هم برای برخی اعتیادآور شده.

 

من برخی را دیدم که اصلاً نمیتوانند از نت جدا شوند.

 

هر وقت جایی میروند اول میپرسند اونجا نت داره یا نه؟

 

به نظر من وسیله ی خوبیست برای برقراری ارتباط

 

اما خداییش چند درصد ما ایرانیها از نت استفاده ی خوب میکنیم؟

 

البته مخاطبین این وبلاگ منظورم نیست.

 

اما حتماً گوشه و کنار کسانی را دیده اید که از این ابزار

 

برای مقاصدی دیگر استفاده میکنند.

 

این یکی 2 روز برایم بد نبود از اینکه نت نداشتم

 

اما سعی میکنم از این وسیله ی مفید به گونه ی صحیحش استفاده کنم.

 

راستش را بخواهید فیس بوک را دوست ندارم.

 

چندباری خواستم عضوش شوم اما برخی چیزها را دیدم

 

گفتم همان بهتر که نباشم عضوش.

 

گفتم همان بازدید کم وبلاگ برایم بهتر از هرچیز دیگریست.

 

 

 

این خوشحالی رو دوست ندارم.

سلام

 

من دوست دارم آدم زرنگی باشم.

 

اینقدر زرنگ, که بتونم خودمو به اون آدمهایی

 

که چشم دیدن من رو ندارند بشناسونم.

 

راستش بعضی اوقات یه چیزهایی آدمو ناراحت میکنه.

 

اینکه آدمهایی رو دور و بر خودت میبینی

 

که همش به دنبال اینن که یه نقطه ضعف ازت ببینن

 

و خوشحال بشن. و برن برای بقیه تعریف کنند.

 

پ ن نمیخوام بگم صله ی رحم بده  

 

این را میدونم که این صله ی رحم باعث افزایش روزی میشه.

 

اما گاهی اوقات آدمهایی تو زندگیت میخواهند بیایند

 

که فقط به دنبال اینن که آیا تو الآن وضعت خوبه

 

کم و کثری در زندگیت نداری؟ 

 

پ ن2, از آدمهای زرنگ خودساخته خوشم میاد

 

ولی نه اینایی که فکر میکنن با خوشحالیشون از مشکلات من یه چیزی گیرشون میاد.

 

ناگه زندگی خودشون رو ببینی میفهمی آنها چه مشکلاتی خودشون دارند؟

 

وقتی مشکلات اونها رو میشنوم اصلاً خوشحال نمیشم

 

براشون هم دعا میکنم.

 

پن3, شما هم برای رفع گرفتاری این آدمها دعا کنید.

 

  

امام رضا سلام

 

سلام

 

السلام علیک یا علی بن موسي ایه الرضا یبن رسول الله

 

امروز دلم میخواهد فقط شما بگویید حرفهای دلتان را با امام رئوف

 

میدانید امروز خوشحالم .

 

چون میتوانم نام امام رضا را بر لبم جاری کنم .

 

و صدایش بزنم و بگویم آی امام رضاااااااااااااا 

 

بگویم ای ضامن همه ی آهوها دست ما را بگیر

 

دست ما را بگیر تا در این دنیای پر از نیرنگ از شما جدا نشویم .

 

امام رئوف, دست ما خالیست جز در خانه ی شما جایی نداریم که برویم .

 

 

میدانم که برای ما دعا میکنی تا  زندگیمان  رنگ شما را بگیرد

 

آقا جان امسال هم ماه عزای جدتان دارد تمام میشود

 

اشکهای پر از ریای ما را به کرمت امضا کن

 

و برای ما بنویس که امسال آخرین محرم و صفر ما نباشد .

 

....

 

...

 

 

شما هم قدر یک سلامی ما را میهمان کنید

 

پ ن,  حرفها هرچه باشد تأیید میشود

 

ولی نظرات تبلیغی حذف خواهد شد .