امان از علم نابلدان

 

سلام

 

امروز میخواهم  بگویم آنچه از عمق وجودم درباره ی یکی از ما ..

 

 

گاهی فکر میکنم چرا برخی که فکر میکنند سوادشان اینقدر بالاست

 

که میتوانند درباره ی هر چیز و هر کس خیلی ریلکس حرف بزنند ؟

 

و ادعایشان این است که من فلان رشته را میخوانم و میتوانم درباره ی تو حرف بزنم

 

و شخصیتت را برایت بگویم که چه طور آدمی هستی .

 

خوب, فکر میکنی که واقعاً با یه آدمشناس طرف هستی اینقدر که مشتاق میشوی حرفهایش را بشنوی

 

و ببینی آنچه میگوید واقعاً در من هست یا نه فقط یک ادعاست ؟

 

گاهی که برخی حرفها را میشنوی میبینی ای بابا فکر کنم هیچکس بهتر از خودم خودم را نمیشناسم .

 

گاهی اینقدر در علم غوطه ور میشویم که دیگر فکر میکنیم هیچکس بهتر از من نیست

 

پس من یک پزشکم یا یک مهندس فلان معدنم یا یک روانشناس متبهرم. 

 

فکر میکنم باید کمی به خود بیاییم و ببینیم آیا علممان واقعیست یا نه آبکیست؟

 

به خودم میگم مثلاً تو که عربی خواندی آیا دیگر باید بگم من از همه بهتر عربی تکلم میکنم و هیچکس بهتر از من نیست

 

البته این به این معنی نیست که اعتماد به نفس را بگذاریم کنار

 

آن بحثش فرق میکند .. اما به هر حال علمی که از آن بعضیها فقط ادعا دارند

 

به درد نمیخورد .. اما انتهای حرف ما ...

 

آقایان و خانمهایی که فقط ادعای نقادی از رسانه ی بهار را دارید

قبلش این را بگویم که در گفتن این مطلب از هیچکس و شخص مدیر رسانه ی بهار نگرفتم .

 

اما متأسفانه برخی چیزها را که میشنوم میبینم که سکوت نکنم بهتر است.

 

کمی در نقدهایتان صادق باشید همه ی ما خطاکاریم

 

و در هر دوره از زندگیمان دچار اشتباهاتی خواسته یا ناخواسته میشویم ..

 

اما فکر نمیکنم حد اقل آنکسی که با خواندن چند پست بتواند بگوید

 

شما دچار دو شخصیتی هستی و فکر میکنم روانشناسی نمیآید به شما بگوید برو

 

چند پست رو بخون و بگو فلانی بیثار است و ......

 

به قول یکی از دوستان با خواندن چند پست نباید قضاوت نا به جا کرد.

 

حرف زیاد است بس است دیگر ....

 

 

 

گزینه های ما

 

سلام

 

میدانم هر نفر از شما مخاطبینی که به این وبلاگ میآیید

 

حتماً دغدغه های شخصیی دارید

 

اما اجازه بدهید اینبار کمی از خود فاصله بگیریم و به ما بیندیشیم. 

 

امروز که این متن را مینویسم

 

به این فکر میکردم که امروز چرا دنیا همه ی هوش

 

و حواسش به ماست؟ .. چرا همه ی دنیا به این کشور نگاه میکنند؟ 

 

چرا آمریکا هر کاری که میخواهد بکند ایران را یک مانع سر راهش میداند؟

 

مگر ما چه داریم که امروز دنیا همه ی نگاهش به ماست؟

 

نمیدانم چه قدر اهل دنبال کردن مسائل سیاسی هستید اما اگر هم خیلی دنبال این مسائل نباشید

 

به هر حال تحلیلهای دور و بر خود را حتماً میشنوید

 

میبینید هر کس از اوضاع کنونی یک نظری میدهد حال درست و غلطش را کار ندارم

 

برخی معتقدند که آمریکا واقعاً قدرت مند است. و اینگونه ذهن مردم

 

را به این سمت میبرند که آمریکا بلاخره نمیگذارد ایران ایران شود.

 

و تحدید نظامیش به عمل مبدل خواهد شد.

 

فکر نکنید کناری نشستم و از دور برم خبر ندارم

 

من هم مثل همه ی شما میدانم گرانی را میدانم بیکاری را

میدانم صفهای طولانی گرفتن سبد کالا را

 

میدانم بی لیاقتی برخی از مسؤولین که امروز به جای اینکه آسایش مردم را بخواهند

 

اما برخی دستوراتشان موجب سلب این آسایش میشود.

 

اما یک چیز برایم مشخص است.

 

به قول دوستم اگر شیعه ی واقعی باشیم

 

نه آمریکا نه هیچ قدرت دیگری نمیتواند بر ما پیروز شود.

 

این حرفها را شاید اگر از زبان یک مسؤول بشنوید

 

شاید برخی بگویند: نه اینها نمیدانند قدرتی مثل امریکا

 

بمب اتم دارد. اما من خودم میگویم

 

اگر واقعاً به وعده های قرآن که بر پیروزی حق بر باطل اشاره دارد

 

معتقد واقعی باشیم میبینیم امروز کسی مثل امریکا واقعاً زوالش رسیده ولی نیاز به زمان دارد.

 

من میگم باید بفهمیم که مسلمانیم پس اگر مسلمان باشیم و شیعه ی واقعی هم باشیم

 

پس نگران هیلی از اتفاقات ناگوار نباید باشیم

 

گزینه  های ما نیز همین عمل به اعتقادات است.

 

 

 

 دانلود گزینه های روی میز [حامد زمانی]

حال و هوا یک ساله شد.

 

سلام

 

در پست روز شنبه از نت گفتم و در واقع

 

از یک رسانه برای نشر افکار گفتم.

 

گفتم میتواند این رسانه ی مجازی برای ما مفید هم باشد اگر

 

نحوه ی صحیح استفاده اش را بلد باشیم.

 

بگذریم فقط منباب یادآوری عرض شد.

 

در چنین روزهایی در سال گذشته بود

 

که وبلاگم را راه اندازی کردم.

 

وبلاگی که پیشنهاد  ایجادش توسط یکی از دوستان خوبم بود.

 

حتي انتخاب این اسم هم به  سلیقه ی این دوست ما بود.

 

شاید 2 3 سال پیش بود دوست داشتم این کار را بکنم

 

اما حقیقتش وقتی رفتم که اینکار را بکنم

 

دیدم چه قدر وبلاگ زدن سخت است

 

( منظورم ایجادش است).

 

اما با اینکه دوستم (محمد چراغی) این پیشنهاد را به من کرد  فکر کردم به هر حال کار سختیست

 

چون من با این محیط خیلی آشنا نبودم..  و با این موانع مجازی

 

معلوم هم نبود بتوانم کسی را به بازدید از وبلاگ ترغیب کنم.

 

اما باز دوستم گفت: «بزن بلاخره به لطف خدا و ارتباط من با یکی از دوستانم

 

سعی میکنم تا جایی که میشه بگویم بیان وبلاگ ما.

 

یادمه اون اوایل یکی 2 نفری که همین الآن هم به این وبلاگ میآیند

 

لطف کردند و همان ابتدا آمدند.

 

ولی باز بازدید خیلی کم بود.

 

به هر حال نوشتیم و نوشتیم تا رسیدیم به 2 3 ماه قبل که بلاخره با هر زحمتی بود

 

توانستم چند نفری را به بازدید دعوت کنم

 

و این دوستان هم واقعاً لطف میکنن و با اینکه شاید خیلی نتوانم

 

بهشان سر بزنم ولی میآیند اینجا و نظر خود را ثبت میکنند.

 

شاید چیزهایی که میگویم کلیشه ای باشد؛ ... اما من از همه ی شما مخاطبین ثابت وبلاگ این حقیر کمال تشکر را دارم.

 

اما میخواهم بگویم

 

همه شمایی که به این وبلاگ میآیید حتماً

 

به وبلاگهای دیگری که حتماً از ما بهترند سر میزنید.

 

که آنها از نظر ظاهر و رنگ صفحات و نوع قلم در نوشته ها از ما نیز بهترند.

 

این را نیز به شما میگویم وبلاگنویسی هم یک علم است. ولی من خودم هرچه اینجا بلدم

 

بیشتر تجربی بوده و کسی بهم یاد نداده .

 

اما به هر حال از آنجایی که اگر انسان تلاش کند به آنچه تا کنون نرسیده میرسد من هم میخواهم که بهتر شوم

 

و نیازمند انتقاد و پیشنهادهایتان هستم.

 

هرکس دوست داشت به ما کمک کند ما مشتاق میمانیم

 

هرچند واقعاً نمیتوانم جبران این محبت را  کنم.

 

لذا راهنماییهای شما را میپذیرم و تا جایی که بشود در وبلاگ به کار میبرم.

 

اما نظرات خصوصی و راهنماییهای خصوصی شما هم برایم مهم خواهد بود و اگر نظری خصوصی داشتید من میخوانم و اگر

شما مایل بودید تعامل بیشتری با هم خواهیم داشت.

 

 

لذا از آن مخاطبانی که میآیند این وبلاگ

 

و من آنها را میشناسم نیز خواهش میکنم

 

این بار نظر خود را اینجا ثبت کنند تا من بتوانم از این نظرات نیز استفاده کنم.

 

 

 

نتم نبود.

 

سلام

 

یکی 2 روزی بود که اصلاً نت نداشتم

 

یعنی از هیچ کجا خبر نداشتم.

 

حتي تا این لحظه هم وبلاگم را هم چک نکردم.

 

اینترنت برای خودش دنیایی دارد.

 

دنیایی عجیب که آدمها را در هر نقطه از دنیا دور و برش جمع میکند.   

 

نمیخواهم کلیشه ای حرفی بزنم. اما خوب به هر حال

 

این نت هم برای برخی اعتیادآور شده.

 

من برخی را دیدم که اصلاً نمیتوانند از نت جدا شوند.

 

هر وقت جایی میروند اول میپرسند اونجا نت داره یا نه؟

 

به نظر من وسیله ی خوبیست برای برقراری ارتباط

 

اما خداییش چند درصد ما ایرانیها از نت استفاده ی خوب میکنیم؟

 

البته مخاطبین این وبلاگ منظورم نیست.

 

اما حتماً گوشه و کنار کسانی را دیده اید که از این ابزار

 

برای مقاصدی دیگر استفاده میکنند.

 

این یکی 2 روز برایم بد نبود از اینکه نت نداشتم

 

اما سعی میکنم از این وسیله ی مفید به گونه ی صحیحش استفاده کنم.

 

راستش را بخواهید فیس بوک را دوست ندارم.

 

چندباری خواستم عضوش شوم اما برخی چیزها را دیدم

 

گفتم همان بهتر که نباشم عضوش.

 

گفتم همان بازدید کم وبلاگ برایم بهتر از هرچیز دیگریست.

 

 

 

 

سلام

 

دوستی از من خواست تا در وبلاگم

 

از رسانه ی شنیداری رادیو بنویسم.

 

خوب شاید شما دوست عزیز در طول شبانه روز

 

بلاخره رادیو را گوش میکنید.

 

هریک بنا بر سلیقه ی خود  به برنامه ای گوش میکند.

 

البته خوب جای تردید نیست که تلویزیون

 

امروز جای رادیو را گرفته

اما به شخصه خودم بیشتر رادیو را دوست دارم.

 

البت نه هر برنامه ای؛  متأسفانه رادیو هم دارد خودش را فراموش میکند

 

اما در ادامه ویژه برنامه های دهه فجر را به خدمت شما تقدیم میکنم

 

نظرات هم باز است اگر دوست داشتید نظری هم بدهید

 

اگر نه پست بعدی را بخوانید ممنون.

 

 

 

 دوستان

 

هدف رادیو به نظر من باید

 

اطلاعرسانی باشد.

 

اینکه میگویم رادیو خودش را دارد فراموش میکند

 

دلیلش این است

 

که

با وجود این همه شبکه

 

اما محتوای برخی هنوز به طور صحیح تعریف نشده

 

مثلاً رادیو فصلی هنوز نمیداند رسالتش چیست؟

 

 

ادامه نوشته

آوای باران

 

 

سلام

 

من زیاد اهل نگاه کردن فیلم و سریال نیستم

 

اما اگر بخواهم فیلم یا سریالی را هم نگاه کنم

 

حتماً باید از قسمت ابتداییش ببینم

 

و إِّلا نه زیاد نمیبینم .

 

علتش هم این است که به نظرم خیلی فیلم خوب نداریم 

 

که از اون فیلم ما بتوانیم پیامی را دریافت کنیم .

 

البته چیزهای دیگری هم در ذهنم در رفت و آمد است .

 

اینکه بازیگر یک فیلم وقتی یک نقش ارزشی را بر عهده میگیرد

 

باید سعی کند تا در زندگی شخصیش هم تا حدی نگه دارد .

 

اما خیلی کم شاهد این هستم .

 

اما ... نمیدانم چه قدر سریال آوای باران را نگاه میکنید یا تا حال نگاه کردید ؟

 

فارغ از موضوع این فیلم که به پدیده ی منفی  تکدیگری    میپردازد

 

میخواهم بگویم این سریال از نظر من دارای عیوبیست .

 

ما وقتی میخواهیم بگوییم یک چیز بد است .

 

سعی میکنیم در اکثر فیلمها و حتي این فیلم کارهای بدتری را هم به نسل امروز یاد دهیم .

 

میتوانم بگویم هنر فیلنامه نویس این سریال در به کار بردن کلمات منفی واقعاً تحسین برانگیز است .

 

از جمله .. کرکره ی عقلو میکشن پایین فرفره ی زبونو میدهند بالا

 

و دزدی را میگفت: «این پولو از جیب یه یارو قرض کردم».

 

و و و و .....

 

این آیا واقعاً نقش رسانه است

 

یعنی رسانه باید در کنار نشان دادن یک پدیده ی منفی

 

آیا باید چنین جملاتی را هم یاد نسل امروز دهد ؟

 

نسلی که امروز تشنه است . میتوانی به او آب بدهی تا قوتی بگیرد 

 

و میتوانی به او چیزی بخورانی که برایش ضرر برساند .

 

البته در فیلمها و سریالهای ما نقطه ی ضعف بسیار است .

 

اما به نظرم خیلی بیان برخی جملات این شکلی در فیلمهای ما جالب است .

 

چرا رسانه ی ما سعی بر کنترل این جملات ندارد ؟

 

    

 

 

دانلود تیتراژ سریال آوای باران احسان خواجه امیری

شفای جسم

 

سلام

 

زمستان سرد است و برف میآید تا زمین یخ بزند .

 

و همین موقع است که ما اگر در این سرما خود را وفق ندهیم

 

ممکن است اذیت شویم .

 

و آن وقت است که دردهای ظاهری به سراغمان میآید .

 

سردردهای مزمن, میگرن, سینوزید,

 

برخیها نیز فقط دردهای ظاهری فصلی را ندارند

 

برخی به علت عدم رعایت در خورد و خوراکشان

 

دستگاه گوارششان دچار مشکلاتی میشود .

 

گاهی این دستگاه اینقدر دچار مشکل میشود که حتي طبیبها هم راهی برای علاجش ندارند .

 

اما اگر خود من بدانم و رعایت کنم که چه بخورم و چه نخورم

 

و آیا اینکه من در خوردنم معتدلم یا نه ؟

 

به نوع رفتار من   مربوط میشود .

 

دوستان عزیز, حتماً نام گیاه شیرینبیان را شنیده اید

 

و بهتر از من میدانید که این گیاه برای رفع ظخمهای گوارشی بسیار مؤثر است.

 

و باز هم بهتر از من میدانید که هر دارویی عوارض خودش را دارد 

 

اما میشود رعایت کرد و این داروهای گیاهی را مصرف کرد

 

فقط خدا کند هیچوقت دردهای روحی به سراغمان نیاید .

 

البته هیچ دارویی بهتر از قرآن شما نمیتوانی پیدا کنی

 

در ادامه به ثمرات این داروی گیاهی اشاره ای میکنیم .

 

 

 

 

 

ادامه نوشته

مادیگرایی ضد  ارزشها

 

 

سلام

 

عده ای در جامعه ی امروز ما تفکر مادیگرایی  دارند

 

تفکری که معتقد است:

 

 مادیگرا به کسی گفته میشود که رسیدن به آسایش جسمانی را   بالاترین ارزش می‌داند.     چنین افرادی پیوسته به دنبال داشتن رفاه بیشتر و کالاهای بیشتر (خانه، ماشین، لوازم، ...) هستند و چیزی بیشتر از اینها را نمی‌بینند و/یا نمی‌خواهند.

 

خوب, این تفکر از غرب شروع شد و به کشورهای جهان سوم نیز راه یافته است .

 

من چیز زیادی از این تفکر شاید ندانم

 

اما فکر میکنم یکی از چیزهایی که امروز جامعه ی ما را تحدید میکند

 

همین توجه صرف به مادیات و از نظر دینی همین دنیاطلبیست .

 

برخی معتقدند اگر امروز میخواهی موفق باشی باید مادی هم فکر کنی

 

این تفکر اخلاق را کنار میزند

 

حتي برای امیال جنسی نیز معتقد به انجام صحیح آن نیست

 

غغرب برای خانواده ارزش چندانی قائل نیست .

 

امروز برخی در کشور ما هم این تفکر را قبول کرده اند .

 

این تفکر آنطور که من فهمیدم حتي نمیخواهد ارزشها در یک جامعه رشد کنند

 

معتقدند تعالیم دینی نمیتواند باعث رشد جامعه بشود .

 

و معتقدند دین نمیتواند حلال مشکلات نسل امروز شود .

 

این تفکر اما سؤالهای بیپاسخی هم برای هر انسان منصفی گذاشته

 

1, آیا برای نگاه به آسایش فردی و اجتماعی فقط همین مادیات کافیست ؟

 

اگر این طور است چرا غرب هنوز با بحرانهای اجتماعی رو به روست؟

 

چرا امروز بنیان خانواده به شدت در غرب دچار تحدید است ؟

 

من حرف خیلی دارم و مقایسه کنم تفکر دینی  با تفکر مادی امروز

 

اما میخواهم شما مخاطب گرامی هم نظر خود را بگویید

 

تا من بتوانم در پستی دیگر چند فرق دین اسلام

و تفکر مادی را با زبان قاصرم توضیح دهم ؟

 

 

پ ن آن خاننده ای که در رسانه بهار  حرفهایی زده است

 

میتواند اینجا را بخواند و اگر چیزی بلد باشم به او خواهم گفت

 

به شرطی که منطقی باشد .

 

 

 

گاف حیثیتی

 

سلام

 

امروز برابر است با 5 ماه صفر روز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

 

با وجودی که کمتر نامی از این بزرگوار بر زبان میآید 

 

و در تقویمها هم کمتر به آن اشاره شده اما تقریباً مردم در هیئات مذهبی فهمیده اند که در چنین روزی

 

باید حالت عزا به خود بگیرند  ناراحت و سیاهپوش شده اند 

 

 

 

بقیه اش را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

یار حسین (3)

سلام

...

هرکسی در هر جایی

و در هر زمانی

با هر مرامی

با هر مذهبی

میخواهد این روزها ارادتش را به خاندان عصمت و طهارت نشان دهد.

تا مرحمی باشد بر زخمهایی که بر حسین و یارانش رسیده است.

 

اما ...

خیلی از ثروتمندان و صاحبان کاغذی به نام پول

میخواهند بهترین شام یا نهار را به عزاداران حسینی بدهند.  

اما وای! از اسرافهایی که تمامی ندارد.

وای!  از غذاهای عجیبی که برای این مجالس طبخ میشود.

و سؤال اینجاست

آیا حسین علیه السلام شهید شد؛ تا من بخاطر شهرتم بهترین نوع غذا را بدهم؟

و توجهی به آن طرف شهر که ممکن است فقیری بوی غذای من را بشنود نداشته باشم؟

به راستی حسین علیه السلام به شهادت رسید تا ...

ما مرام علوی را یاد بگیریم؛

و رسم وفاداری به ارزشها را از عباس بیاموزیم.

...

حسین شهید نشد که برخیها بخاطر اینکه اسمی برای خود دست و پا کنند؛ بیایند اسراف را برای خود و جامعه ترویج دهند.

...

 

بعد نوشت.

 

البته این مطلبی که میخوانید فقط میماند قضاوت شما.

 

 

ادامه نوشته

فاطمه کوچولو خانواده اش را تنها گذاشت.

مرگ ناگهانی دختربچه بیمار پس از تزریق اشتباهی آمپول سناریوی تلخی را کلید زد. به گزارش ایران، فاطمه کوچولو یک سرماخوردگی ساده داشت و وقتی از درمانگاهی در کرج به خانه برگشت در شرایط عجیبی به کام مرگ فرو رفت.24 مهرماه سال جاری وقتی عقربه های ساعت تیک تاک نخستین ثانیه های بامداد را نشانه گرفته بود، فاطمه 9 ساله دانش آموز سوم ابتدایی در آغوش پدر آخرین دقایق زندگی اش را تجربه کرد.مادر فاطمه که از غم مرگ دخترش سکوت کرده و بهت زده به زمین خیره شده بود نمی خواست قبول کند فاطمه آنان را برای همیشه تنها ...

 

و حال سؤال اینجاست چرا زندگی به کام این پدر و مادر تلخ شد؟

...

چرا کسانی که در درمانگاهها مشغولند,

به اینکه میشود با کمی دقت, نگذاشت کام کسی تلخ شود توجه نمیکنند؟

از این اتفاقها زیاد پیش آمده اما هیچ توجه و عبرتی نمیگیریم.

بی احتیاطی برخی که در بیمارستانها یا متبهای پزشکی هستند تا کی ادامه خواهد داشت؟

 

گافهایی از یک نماینده مجلس

 

سلام,

...

اگر بخواهم از مشکلات رسانه ملی حرفی به میان بیاورم

 

حرف برای گفتن زیاد است.

اما اینبار حرفی را میگویم که:

متأسفانه با کمال بی احترامی رسانه شنیداری رادیو

کارشناسانی را در خود جای داد که: به شعور مخاطب توهین کرد.

آن هم مخاطبی که همیشه گوشش یا چشمش به دنبال شنیدن و دیدن برنامه ای مفید است.

روز 5 شنبه

در رادیو گفتگو و در برنامه «بدون خط خوردگی»

پیرامون مسئله گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران

با کارشناسان خود وارد گفت گو شد.

2 کارشناسی کی یکی از آنها عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس بود.

که درباره احمد شهید و گزارشش گفت:

[این آقا قبلاً وزیر خارجه میانمار بوده و جنایتهای او نیز برای ما مشخص است

این آقا برود و خودش را اصلاح کند]

جالب اینجا بود که عوامل این برنامه در سدد رفع این اشتباه این نماینده مجلس بر نیامدند.

سؤال اصلی اینجاست

چرا برنامه سازان این برنامه برای ابهامزدایی از مخاطب کاری نکرده اند؟

چرا در حالی که از قبل هماهنگیهای لازم در باره موضوعات با کارشناسان میشود

باز اجازه دادند تا مخاطب مطلبی خلاف واقعیت را دریافت کند؟

مسؤولین صدا این حق را به مخاطب باید بدهند

که اگر کارشناسی درباره موضوعی اشتباه میکند, اشتباهشان را تذکر دهند.

جالب اینجاست که هنوز مسؤولین و مدیران رادیو گفت گو پاسخی در جهت رفع ابهام بیان نکرده اند.

اما سؤال اصلی از این نماینده محترم است

چرا شما بدون مطالعه وارد بحثی میشوی که میدانی مخاطب هوشیار است

و موضوع را میفهمد

شمایی که عضو مهمترین کمیسیون مجلس هستی

چرا اظهارات خلاف واقع را بیان میکنی؟

اما برای آگاهی بیشتر از متن خبر به ادامه مطلب مراجعه کنید.

 

 

 

ادامه نوشته

پایان  دوستی فیس بوکی

 

سلام,

...

شاید شنیده و دیده باشید

 

کسانی که برای رفع خستگی خود,

یا امیال جنسی

دست به دوستیهایی میزنند

که طبعات سنگینی برای خود و خانواده شان دارد.

 

این اتفاقها ناشی از عواملی میباشد.

...

ورود فضای جامعه به روابط ناصحیح

ورود ماهواره ها به خانه ها

و توجه و دیدن برخی فیلمها که در آن روابط نا صحیح ترویج میشود.

 

مشکلات اقتصادی و نبود فضای مناسب کار برای جوانان

لطفاً به این خبر توجه فرمایید.

..

..

دختر جوان پسر هوسران را به قتل رساند/پايان دوستي فيس بوکي

 

يك دختر درس خوانده و آرام که از سايه خود ميترسيد، يك مرتبه مردی غريبه را از تراس طبقه سوم به پايين پرت ميكند! این سرانجام یک دوستی خاموش اینترنتی است.

به گزارش عرش نیوز؛ من دختری بودم که شب ها رویاهای زیادی می دیدم و صبح آن را زیر خاک مدفون می کردم .... دنیا را خائنی می دیدم که هیچ وقت از من حمایت نمی کرد ، نقشه هایم را می خواند و لو می داد ...

 
امتحاناتم تمام شده بود و من چیزی نداشتم که باهاش ذهنم مشغول باشه و دلتنگیام را فراموش کنم .

 
مامانم  که دید دمق نشستم ، گفت: می خواهی فردا یه مهمونی مفصل بگیرم ؟ جمع مان جمع می شه و خوش می گذره ! حوصله ات هم سر جایش میاد " ناراحت شدم.

 
غرغر کردم که: می گم حوصله ام سر رفته، آن وقت شما می خواهید مهمان بازی کنید؟

 
بابا، از آن یکی اتاق، صدای فریاد مرا که شنید، آمد و گفت: عجب دوره زمانه ای شده ها! توی جوانی، سر ما درد می کرد برای دور هم جمع شدن و خاطره تعریف کردن و بازی های دسته جمعی. معلوم نیست شما جوان ها چتان شده!؟

 
حوصله حرف های تکراری پدر و مادرم را نداشتم؛ از خانه زدم بیرون ؛ نمی فهمیدم چند قدم برداشتم ؛ رسیدم در کافی نت مجید آقا ؛ کافی نت شلوغ بود و همان یک دستگاهی که مجید آقا همیشه برای من نگه می داشت ، منتظر من بود ، طبق معمول تا رسیدم پای کامپوتر نفسش را گرفتم و رفتم توی چت روم تا ببینم کدام یک از بچه ها آن لاین هستند.

 
رضا ، احمد ، حسن و ....زیاد برام مهم نبودند؛ تااینکه همان دوست همیشگیم را که همیشه منتظر آن لاین شدنش بودم ، دیدم ؛ " افشین" !

 
تا صفحه باز آن را دیدم چشمم برق زد ؛ دیگه وقتی با دوستام چت می کردم پیشنهادهای مسخره شان مثل بریم سینما و... باعث سر گرمیم نمی شد .

 
 با اینکه موقع ناهار بود و دایما به مادرم که نگران برگشتن به خونه بود رد تماس می زدم با دوست جنتلمنی که پیدا کرده بودم سرگرم شدم ....هنوز خودش را بعد یک ماه ندیده بودم ولی دوستی هایمان هر روز در باز و بسته شدن صفحاتی در صفحه ای که تمام دلخوشیم شده بود محکم و محکم تر می شد .

 
پسری ظاهرا آرام و مظلوم با چشمهاي قهوه ای و عينك بدون فريم.  اولین بار که عکس او را در صفحه فیس بوکم دیدم برای دیدن مرد رویاهایم سر از پا نمی شناختم ، ولی با خودم گفتم بذار بیش تر بشناسمش .

 
افشین که نام اصلی اش "سیامک " بود خودش را استاد یکی از دانشگاه های معتبر معرفی کرده و می گفت پسری پولدار و صاحب یک مرکز تجاری است .

 
ما بيشتر از درس و كار و زندگي روزمره حرف ميزديم. او هم خيلي صبور بود. كمتر شكايت از چيزي ميكرد يا عصباني ميشد. فقط ميدانم از نيش پشه خيلي عصباني ميشد! از پارتي بازي هم نفرت داشت. ميخواست آدمها را با لياقتشان بشناسند و هر كس در جايگاه خودش باشد. وقتي اينجوري نميشد غصه ميخورد،اما اصلا افسرده نبود. مادرش را خيلي دوست داشت...و به من بسیار ابراز علاقه می کرد ....

 
بالاخره روز بر آورده شدن آرزوهایم فرا رسید سر از پا نمی شناختم محل قرارمان خانه افشین تو ظفر بود ....

 
وقتی آن پسر را دیدم ، جا خوردم  از تعجب داشتم سکته می کردم ؛ پرسیدم شما افشین هستید؟ گفت : آره؛ گفتم اما اصلا شبیه عکستون نیستید ؛ جواب داد آدم ها نباید دل به حرف ها و صورت ها ببندند ، دنیا پر از دروغ ؛ آدم ها با همین دروغ هاشون در کنار هم به قول خودشان زندگی مسالمت آمیز می کنند .

 
یه قطره اشک سمج از گوشه چشمام چکید .... چشمم را از روی نفرت انداختم پایین و نگامو دوختم به سرامیک های کثیف کف اتاق .... چقدر کثیف بودن  ... درست عین دل بعضی از آدما .

 
او با نگاه  هوس بازش به من نزدیک شد و خواست نیت بی شرمانش عملی کنه ؛ با اين كار مخالفت كردم و خواستم با دادو فریاد کمک بگیرم اما او با چاقويي که در دست داشت من را تهديد كرد؛ هيچ‌كس به غيراز ما دو نفر در آن خانه نبود و صداي كمك‌خواهي‌ام به جايي نمي‌رسيد براي همين شروع به گريه و التماس كردم و از او خواستم اندکی صبر کند و قول دادم ........

 
افشین  رفت سمت پنجره های قدی و بزرگ که در انتهای سالن بود ؛ پرده های طلایی - سفید رنگ اونو پوشونده بود ؛پرده ها رو زد کنار ، پنجره را باز کرد و به کارگرا که داشتن کار میکردن نگاه کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن ، هر پک سیگارش نفس های من را بیش تر به شماره می انداخت ،من هراسان از زندگیم که قرار بود به دست مردی کلاهبردار پر پر بشه ؛ نمی دانستم چه کار کنم ...

 
ناگهان پنجره باز اتاق توجهم را جلب کرد ، یک دفعه به ذهنم رسید ؛ این دفعه برای اولین بار بخت با من یار شد با سرعت تمام دستهایم را به کمر افشین فشار دادم او هول شده بود ، نتوانست خودش را نجات دهد.

 
با دیدن پیکر خون آلود افشین ،من هم بین همهمه آدم ها گم شدم .

 
بهوش که آمدم ؛ دستبند روزگار را روی دستام حس کردم و نگاهم بی اختیار به پلیسی که کنارم ایستاده بود گره خورد .... حالا نمی دانم بی گناهم یا گنهکار  .....

 
اول فکر کردم یه خواب ولی وقتی قطره اشکی را که روی صورتم سر می خورد حس کردم متوجه شدم نه بیدارم .

 
حالا من موندم پشت پرده سرنوشت و روزگار خاکستری ام که نمی دانم چطور باید سپری کنم  

 

 

...

توضیحات سرهنگ نیکنفس در ادامه مطلب.

 

ادامه نوشته

مروری گذرا بر رادیو قم در سال 91

سلام به مخاطبین گرامی در آستانه سال نو هستیم چون ما قمی هستیم قصد داریم به مسایلی پیرامون رادیو شهرمان  در سال جاری بپردازیم.

ادامه نوشته

معرفی برنامه های نوروز 92 در رادیو (2)

ادامه نوشته

معرفی برنامه های نوروزی 92 در رادیو (1)

سلام به مخاطبین گرامی امروز سعی داریم تا بخشی از برنامه های رادیو را در ایام نوروز 92 معرفی کنیم.

ادامه نوشته

رادیو برای مردم

سلام به خاننده عزیز این مطلب برای رادیو است در ادامه بخوانید.

ابتدا تاریخچه مختصری از  رادیو قم را می نویسم و بعد چند سؤال می=پرسم.

خوب این رادیو در ابتدا با نام ندای قم از سالهای جنگ شروع به فعالیت کرد و بعد در

سال75 یا به قولی 74 شروع به کار کرد    ابتدا با تدابیری که بود

خیلی از افراد خوب و با ذوق وارد این رادیو شدند به خصوص گوینده های خوبی این رادیو داشت

که همین الآن برخی از این افراد  در شبکه های سراسری و استانی کار می کنند

بگذریم اگر بخواهم از برنامه های موفق آن وقت بگویم حرف زیاد است.

 

ادامه نوشته

اطلاع رسانی ضعیف.

سلام به خاننده عزیز اگر خود شما به دور بر خود نگاه کنید

شاید متوجه باشید که رسانه رادیو میتواند در اّطلاع رسانی

به مخاطب نقش بسیار مهمی داشته باشد هرکس در این روزها رادیوهای ملی کشور را شنید

فهمید که امسال رادیو مثلن در جشنواره فیلم  فجر خیلی خوب عمل کرد ولی متإسفانه هرچه

ادامه نوشته

رادیو و صداهایی که نیستند

سلام به خانندگان عزیز دیروز یک مطلبی درباره رادیو نوشتم امروز هم یک مطلب دیگر می نویسم

آنهایی که رادیو گوش میکنند نیک میدانند که رادیو با صدا زنده است

شما و هرکس دیگر مّطلعید اگر رادیو بخواهد موفق باشد باید صدای خوبی به مردم برساند

البطه من کمتر از آنم که بخواهم در اینباره حرف بزنم فقط نظر شخصیم را می نویسم

ادامه نوشته

نقد رادیو

سلام به خانندگان عزیز طبق نظراتی که من از بیرون گرفتم از من میپرسند چرا در باره رادیو حرف نمیزنید این نظر را بخوانید رادیو یک رسانه شنیداریست اما آنهایی که در این رسانه کار میکنند باید بدانند که در برنامه ها نباید آببندی کنند متإسفانه در یکی از استانها که ما سراغ داریم خیلی شدید مردم را سرکار میگذارند یکی از موارد اخیر برنامه ای بود که در مورد انقلاب بود که این آقایانمیآمدند و  از بخشهای سالهای قبل استفاده می کردند و هرچی هم می گفتی که این کار را نکن اصلن به حرف ما گوش نمی دادند کلن در این رادیو استانی آقایان هرچه که خودشون بخواهند میکنند اسمشم میگذارند ما مردمی هستیم ولی برعکس این را میکنند فکر نکنید من با کسی مشکل دارم و اینها را میگم چون ما فقط داریم آنچه که میگذره را میگیم خیلیها تحمل این حرفها را ندارند خوب نخوانند نظر دادن آزاد است با تشکر