دانلود روضه حضرت عباس از مرحوم کوثری  

سلام ..

....

آب ....

فراط .....

مشک ....

الم ....

 

سقا ....

ابل فضل ....

عباس بیتاب تشنگی  بچه هاست؛ سینه اش از ناله ی العطش  بچه ها به درد میآمد.

به برادرش میگوید: مولاجان, اجازه بده تا برای اهل حرم آب بیاورم.

حسین میداند اگر عباس برای جنگ به میدان برود کسی از دشمن حریفش نخواهد بود.

و به عباس فقط اجازه آوردن آب به خیمه ها را میدهد.

حسین میداند عباس همه ی لشکر اوست.

عباس به سکینه, رقیه علی اصغر و رباب, قول آوردن آب را داده بود.

 

مشک بر دوش, به سمت شریعه فراط میرود دست بر آب زلال فراط میزند

میگویند: عباس آب را در مشتش ریخت اما ....

مگر عباس میتوانست ناله ال عطش بچه ها را فراموش کند؛ مگر میتوانست تشنگی مولایش را فراموش کند.

 

برمیگردد.... در حالی که مشکش پر از آب زلالیست که مهریه زهرا میباشد.

 

اما .... محاصره اش میکنند؛ از هیبتش به وحشت افتادند. 

میگویند: دوره اش کنید

میآیند در بین راه میبیند دست چپش  افتاد

اما عباس کوه غیرت است میگوید: هنوز میتوانم مشک را به دست راستم بگیرم

 

میآید .... باز میبیند دست راستش افتاده؛ اما مشک را به دندان میگیرد.

همچنان میآید .... ناگهان تیر به مشک میخورد

و اینجاست که عباس .... شرمنده بچه ها میشود .....

سرش را خم میکند؛  دستی نامرد با شمشیرش عمود آهن بر فرقش فرود میآورد ......

اینجاست که برادر را صدا میزند «برادر به فریاد برادرت برس».

 

اینجاست که حسین میگوید: «الآن کمرم شکست»..

و بچه ها میگویند: بابا جان, ما در این دشت عمو میخواهیم,

   آب,ما کی ز عدو میخواهیم؟

 

...

خدایا به دل شکسته حسین علیه السلام

 

...

هرکس  که حاجتی دارد از صاحب روز تاسوعا بگیرد..  

 

 

آمین