روضه خوانی مرحوم کوثری

سلام ....

 

امشب زینب نگران است؛

نگران چه؟

امشب حسینش کنارش است با او حرف میزند؛

 

شاید از برادر خواسته باشد

«داداش» اگر تو بری با رقیه ات چه کنم؟ با این بچه ها چه کنم»؟

اما زینب هر طور هست امشب را آرام است.

اما فردا ....

قرار است عباس را با مشکی که به دست داردو به بچه ها قول آب داده بود را به شهادت برسانند.

 

فردا قرار است علی اکبر ارباً اربا شود.

فردا قرار است قاسم بیقرار شهادت باشد از عمویش مدام اجازه میدان را میگیرد.

 

فردا قرار است اصفر شیرخوار نیز فدایی پدرش شود؛ انگار قرار نیست پدر بدون او به میدان برود.

فردا قرار است حسین با همه اهل حرم وداع کند.

قرار است سر برادرش به روی نیزه ها برود.

 

لا اله أِل الله

 

من نمیدانم, روضه خواندن بلد نیستم .

 

خودتان بشنوید و گریه و ضجه بزنید. 

 

برای من رو سیاه نیز دعا کنید.